خانه » رویدادها » سوره لقمان کارگاه تدبر در قرآن
گزارش کارگاه تدبر در قرآن جلسه اول در سایت خانه اندیشه ورزان
خانه » رویدادها » سوره لقمان کارگاه تدبر در قرآن

سوره لقمان کارگاه تدبر در قرآن

جایگاه اندیشه‌ورزی

تاکید بر موضوع اندیشه‌ورزی در جای خود مهم بوده و اتصال به منبع دست اول در حوزه اندیشه‌ورزی نیز موضوع حائز اهمیت است. امیدواریم که این کارگاه فتح بابی برای نشست‌ها و کارگاه‌های نظام معرفتی باشد. به طور کلی ذهنیتی در ما ایجاد کند که معیارها از رویش ساخته شده و سپس اسناد از روی همین معیارها نوشته شوند. این نکته را هم بگویم که ما سعی می‌کنیم که قرآن کریم را و بعد شرح قرآن در قالب روایات را به عنوان موضوع اندیشه‌ورزی قرار دهیم. خصوصا برای موضوعات اصلی نظام اجتماعی و معرفتی. 

در اهمیت موضوع همین نکته کفایت می‌کند که در تمام اسناد بالادستی قبل از نوشتن یک سند بیانیه ارزش‌ها بیان می‌شود. در این بیانیه ارزش‌ها آن چهارچوب‌های نظری و فکری گفته می‌شود تا آن سند در حوزه اهداف و راهبردها متاثر از همان بیانیه ارزش‌ها باشد. بیانیه ارزش‌ها همان نظام اندیشه‌ای و معرفتی است. به طور کلی شما یک نظام ارزشی دارید که بر اساسش موضوعات دیگر شکل می‌گیرد. 

جایگاه اندیشه‌ورزها و اندیشکده‌ها نیز همین جایگاه مهم و حساس است. شاید افراد در نگاه اول بگویند که دور هم نشسته‌ایم و فکر می‌کنیم، خب این چه اثری دارد. اثرش همین است که تمامی مطالب، اهداف، برنامه‌ها، سیاست‌‌ها،‌ راهبردها و عملیات‌ها متاثر از همان بیانیه ارزش‌ها است. این بیانیه ارزش‌ها نیز متاثر از همین نظام اندیشه‌ورزی‌ها صورت می‌گیرد. 

این فضا برای ما که به اسلام،‌ توحید و نظام وحیانی معتقدیم، مهم است که موتور نظام اندیشه‌ورزی از وحی متاثر شود. 

اشتباه بزرگ اندیشه‌ورزی در مقابل وحی

جلسه اول با محوریت دو موضوع برگزار می‌شود. بحث اول؛ این جلسه که در محضر سوره مبارکه لقمان هستیم، باید بدانیم که خود سوره را درک کنیم. ما در بعضی اوقات در حوزه اندیشه‌ورزی دچار اشکالی هستیم که بسیار رایج است. یک سوال داریم و با توجه به آن سوال به ساحت مقدس وحی می‌رویم. به طور مثال در زمینه خانواده سوال داریم مستقیم به سراغ سوره نسا‌ رفته و دنبال مطالبی در این سوره می‌گردیم. وحی فراتر از پاسخ دادن،‌ در حال طراحی سوالات و نیاز‌های ما هست. یکی از نقش‌های اصلی کلام وحی اصلاح سوالات ما است. 

وقتی ما با پیش‌فرض وارد کلام وحی شویم به سوال ما پاسخ داده می‌شود اما از یک چیز بسیار بزرگ محروم می‌شویم. محرومیت نیز این است که کلام وحی می‌خواسته در ما سوالاتی ایجاد کند که برای من مطرح نبوده. وقتی که ابتدا به سراغ قرآن می‌رویم از این سوالات محروم می‌شویم. 

حتی اگر سوال‌مان در خصوص تعلیم و تربیت بود ابتدا باید بدانیم که سوره‌های قرآن چه می‌گویند و چه سوالاتی دارند. بعد به سراغ سوالات خودمان برویم. با این فرایند ممکن است که سوالات مهم‌تر و اصلی‌تری را پیدا کنیم. 

سعی می‌کنم که در این جلسه در ابتدا سوره را توضیح دهم. سپس آن نگاهی که می‌توان با بهره‌گیری از این سوره در حوزه یا مسئله‌ای داشت را بیان می‌کنم. در انتها نیز پرسش و پاسخی با حضار خواهم داشت. 

حکیم بودن

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

به نام خداوند رحمتگر مهربان

الم ﴿۱﴾ 

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ ﴿۲﴾ 

اين آيات كتاب حكيم است (آياتي پر محتوا و استوار). (۲)

هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ ﴿۳﴾ 

مايه هدايت و رحمت برای نيكوكاران است. (۳) 

الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾ 

همانها كه نماز را بر پا می‌دارند، زكات را ادا می‌كنند، و به آخرت يقين دارند. (۴) 

أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾ 

آنها بر طريق هدايت پروردگارشان هستند، و آنهايند رستگاران (۵)

سوره لقمان از مجموعه سوره‌های الم است. سوره‌های بقره، آل عمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده از یک خانواده بوده و به سوره‌های الم معروف هستند. از نظر علامه طباطبایی این سوره‌ها اشتراک موضوعی دارند. این سوره‌ها در موضوع کتاب و جاری شدن حقایق کتاب در صحنه اجتماع با هم اشتراک دارند. سوره لقمان با موضوع کتاب و آیه تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ شروع می‌شود. گفته می‌شود که آیات کتاب حکیم،‌ هدایت و رحمت است برای محسنین. 

در سوره مبارکه لقمان کتابی وجود دارد. برای این کتاب صفتی ذکر شده که حکیم بودن است. در معنای حکیم نیز گفته شده که دارای حکم است نه دارای حکمت. یعنی این کتاب آکنده از حکم می‌باشد. حکم نیز یعنی دستورالعملی متناسب با هر موقعیت که امکان جاری شدن حقیقت در آن موقعیت را فراهم می‌کند. در قرآن اگر جستجو کنید متوجه خواهید شد که یکسر حکم به حق بوده و سر دیگرش به امر زمینی است. حکم متصل کننده ملک و ملکوت است که یک حقیقتی را در موقعیتی جاری می‌کند. مانند نماز که حقیقت توحید که جلوه‌ش اخلاص است را در موقعیتی تعین می‌دهد. به عبارت دیگر این امکان را می‌دهد که یک حقیقت در یک موقعیت عینیت پیدا کند. 

در ادامه گفته می‌شود که در این کتاب آیاتی وجود دارد. این آیات دلالت دهنده به کتاب هستند. به واسطه این دلالت از حکیم بودن کتاب بهره مند شده و دارای حکم می‌شود. آیه پدیده‌ای زمینی است که وقتی آن را می‌بینیم دلالت پیدا می‌کنیم به حقیقت ثبت شده در عالم. به عبارت دیگر ما یک پدیده را می‌بینیم و این پدیده ما را به یک قانون ثبت شده در عالم دلالت می‌دهد. این قانون ثبت شده هم یک حکمی را در زندگی جاری می‌کند. در نتیجه معنی آیه این می‌شود که با خواندن غیر خدا در زندگی اهل ظلم نباش. همین چرخه که گفته شد مهم‌ترین اتفاقی است که در نظام رشد و تعالی یک انسان باید رخ دهد. 

سانتریفیوژ معرفتی

این چرخه یک فرایند بالا رونده است یعنی هر چقدر که آیه می‌بینیم به حکم می‌رسیم و قدرت رویت بالاتری را ایجاد می‌کند. در همین سوره نیز این اتفاق می‌افتد. یکسری آیات مطرح می‌شود که سطح مخاطب افزایش پیدا می‌کند که صبار شکور می‌شود. آیه‌ای در انتهای سوره مطرح می‌شود که آیه‌ای برای صبار شکور است. یعنی این آیه برای مخاطبی است که سطحش ارتقا پیدا کرده. این موضوع یک سانتریفیوژ معرفتی است یعنی آیه را مشاهده می‌کنیم و به کتاب می‌رسیم. وقتی به کتاب می‌رسیم حکمی داده می‌شود که ظرفیت وجودی را بیشتر می‌کند و قدرت رویت بیشتری به وجود می‌آید. 

در ادامه قرآن نیز گفته می‌شود که نتیجه این چرخش هدایت و رحمت است. در آیه گفته می‌شود که هُدًى وَرَحْمَةً. هدایت یعنی می‌رساند شما را به مقصدی که باید برسیم. رحمت وقتی در کنار هدایت بیاید یعنی فیضی اضافه‌تر از هدایت می‌شود. یعنی با طی کردن این چرخه به مقصد مورد نظر رسیده و ظرفیت وجودی افزایش پیدا می‌کند. طی کردن این چرخه یک لازمه دارد که محسن بودن است. 

ساختار ویژگی محسن

ویژگی که برای محسنین در نظر می‌گیرد: «الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ ﴿۴﴾.» دو ویژگی اصلی در آیه آمده است. ویژگی اول اقامه نماز بوده که در قرآن به ناظر رابطه با خدا تعبیر می‌شود. اقامه نماز صرفا به معنای خواندن نماز نیست بلکه به معنای بالا بردن پرچم نماز در جامعه است. يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ نیز به معنای صرف زکات اصطلاحی نیست. این واژه در قرآن واژه عامی بوده و زکات اصطلاحی را هم شامل می‌شود. اصل ریشه زکات از تزکیه بوده در ارتباط با مردم. پرداخت زکات برای هر فردی متفاوت است فردی با علمش، دیگری با روابط و … . وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ به صورت جمله حالیه آمده. جمله حالیه یعنی بستر دو ویژگی قبلی است. به عبارتی یعنی در حالی که این‌ها بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ دارند یعنی یقین به دنیای آخرت. 

به واسطه این ساختار وجودی آن هدایت و رحمت مورد استفاده قرار می‌گیرد. 

واژه یقین در عرف تعبیر می‌کنیم به درجه ایمان جازمی که برنگردد. واژه یقین در قرآن دارای مراتبی است. یک حق‌ الیقین وجود دارد که در انتهای سوره واقعه مطرح می‌شود. واژه یقین و علم‌ الیقین نیز داریم. واژه یوقنون نیز داریم که این واژه سطح پایینی دارد و مقدمه سیر و سلوک است. با این تفاسیر واژه یقین در قرآن دارای مراتب بوده و معنی‌اش این است که ثابت را معیار و مبنا قرار دادن. به همین دلیل جازم گفته می‌شود چون مبنای جازمی را مبنا قرار داده‌ایم. نه اینکه خود علم‌،‌ علم جازمی است. ممکن است که علم در درجه اول اولیه باشد به مرور علم جازم شود. اگر جازم شود تبدیل به علم‌ الیقین می‌شود. 

مهم‌ترین اصل ثابت عالم،‌ آخرت می‌باشد.یقین یعنی ما آخرت که اصل ثابت عالم است را مبنا قرار دهیم. از اولین قدم سیر و سلوک یقین باید باشد، چون اگر ما به ثابت تکیه نکنیم که حرکتی اتفاق نمی‌افتد. در آخرین قدم سیر و سلوک هم تمام فرد منتج به ثابت می‌شود. اگر فردی به این درجه برسد هیچ‌کاری به دنیا ندارد و تماما ثابت شده و اهل الیقین محسوب می‌شود. 

فرد محسن یک ساختار فکری دارد،‌ مبنای عمل‌هایش ثابت عالم است. این ثابت دو خروجی دارد در رابطه با خدا اقامه صلاة،‌ در رابطه با مردم ایتا زکات. این موضوع باعث می‌شود که آن چرخه در انسان محسن کار کند. 

تنها خدا دارای حکم است!

أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿۵﴾

آنها بر طريق هدايت پروردگارشان هستند، و آنهايند رستگاران (۵)

انتهای این آیه دلالت مهمی دارد. ابتدای سوره هدی برای محسنین حاصل می‌شد، انتهای سوره علی هدی می‌شود. این موضوع نشان می‌دهد که محسنین در حال ارتقا پیدا کردن است. اول از هدایت بهره مند می‌شود در انتهای این فرایند خودش جاری کننده هدایت می‌شود. مثال سوره جناب لقمان است، لقمانی که خودش جاری کننده هدایت برای دیگران شد. آن چرخه به حدی می‌رسد که خود فرد واسطه‌ای برای هدایت می‌شود. 

وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ دو معنا دارد. یک زمان فلاح را به معنا رها شدن از موانع در نظر می‌گیریم. در این حالت به اوج شکوفایی رسیده می‌شود. یک زمان هم فلاح را به معنای انتها می‌دانیم. به کشاورز فلاح گفته می‌شود نه به خاطر اینکه زمین را شخم می‌زند. دلیل بیان فلاح، این است که قدرت دارد تا بذر را به میوه تبدیل کند. بر این اساس مفلح کسی هست که می‌تواند یک حقیقتی را تبدیل به میوه کند. این همان حقیقت حکمت می‌باشد. تنها خدا دارای حکم است، خدا به لقمان می‌گوید دارای حکمت. کسی که در چرخه کتاب قرار می‌گیرد از حکم بهره‌مند شود، می‌تواند میوه این حکم را در اختیار مردم قرار دهد. بر این اساس به آن فرد گفته می‌شود دارای حکمت. لذا شخصیت دارای حکمت، شخصیت مهمی در این سوره هست. 

کار لذت‌بخش

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ﴿۶﴾ بعضی از مردم سخنان باطل و بيهوده خريداری می‌كنند تا مردم را از روی جهل و نادانی گمراه سازند، و آيات الهی را به استهزا و سخريه گيرند، برای آنها عذاب خوار كننده است. (۶)

لَهْوَ به معنای کار جذاب لذت بخش بی نتیجه است. لَهْوَ الْحَدِيثِ یعنی جذاب بی نتیجه‌ای که دائما به روز رسانی می‌شود تا آپدیت شود. دل فرد زده می‌شود به همین خاطر نسخه جدیدش وارد بازار می‌شود. به گونه‌ای هم عرضه می‌شود که مردم به خاطرش پول پرداخت می‌کنند. پس یک جریانی وجود دارد که لهو را دائما به روز رسانی می‌کند به گونه‌‌ای که مردم آن را بخرند. لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ،‌ برای اینکه جریانی ایجاد شود تا فرد از مسیر خدا خارج کند. مسیر خدا آیات بالا هست. مهم‌ترین نکته‌ای که هدف قرار می‌دهد،‌ یقین به آخرت است. به بیان دیگر کاری می‌کند تا به جای آخرت را ملاک قرار دادن، به دنبال لهو برویم. 

کسی که در این جریان قرار بگیرد،‌ به طور طبیعی آیه به چشمش نمی‌آید. وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا، بعد از مدتی فرد نسبت به آیه‌ها بی تفاوت و بی اعتنا می‌شود. أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ،‌ انتهای این شیوه زندگی پستی است. زندگی که مبتنی بر لهو است روز به روز پست‌تر و عقب‌مانده تر می‌شود. با اینکه زیبا می‌شود اما به عقب باز می‌گردد. 

سانتریفیوژ برعکس

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا وَلَّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ﴿۷﴾ هنگامی كه آيات ما بر او خوانده می‌‏شود مستكبرانه روي بر می‌گرداند، گوئی آن را نشنيده، گوئی اصلا گوش‌هايش سنگين است! او را به عذاب دردناک بشارت ده. (۷)

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا، وقتی آیات را جلوی چشمش قرار دهیم. وَلَّى مُسْتَكْبِرًا در کمال استکبار این کار را می‌کند. كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا، به گونه‌ای که گویی نمی‌شوند. كَأَنَّ فِي أُذُنَيْهِ وَقْرًا، انگار که گوش سنگین شده و دیگر چیزی را نمی‌شوند. فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ، پس او را به یک زندگی دردناک بشارت ده. تقدیر زندگی این فرد یک زندگی دردناک است چون در یک چرخه برعکس قرار گرفته است. 

این عامل مهم‌ترین چیز در مقابل آیات ابتدایی سوره است. متاسفانه بزرگترین مصداقش در دنیای امروز صنعت سرگرمی محسوب می‌شود. کلیات صنعت مبتنی بر لذت در لحظه بوده و عاقبتی نیز ندارد. دايما این صنعت خود را بروزرسانی می‌کند و مردم برایش پول پرداخت می‌کنند. همین عامل به طرز شگفت انگیزی افراد را به پایین می‌کشاند. 

بهره‌مندی از عزت و حکمت

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ ﴿۸﴾ (ولی) كسانی كه ايمان آورده‏‌اند و عمل صالح انجام داده‏‌اند باغ‌های پرنعمت بهشت از آنِ آن‌هاست. (۸)

خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۹﴾ جاودانه در آن خواهند ماند، اين وعده مسلم الهی است، و اوست عزيز و حكيم (شكست ناپذير و دانا). (۹)

این آیات همان آیات قبلی است اما از منظر دیگر. اگر بخواهیم آن فرد را از منظر دیگری تعریف کنیم، او انسان دارای ایمانی است که رفتار شایسته دارد. کسی که در چرخه لهو قرار می‌گیرد به مرور از شایستگی رفتار فاصله می‌گیرد. با گذر زمان نیز رفتار ناشایست در فضای آن آدم یا اجتماع به سمت عادی سازی‌شدن می‌رود. 

خَالِدِينَ فِيهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ،‌ در تدبر می‌گویند که وقتی اسم الهی در انتهای مجموعه آیه می‌آید یعنی آن مجموعه آیات در تجلی دادن آن اسم هستند. یعنی کسی که این فرایند را طی کند از تجلی عزیز حکیم بهره‌مند می‌شود. به عبارت دیگر عزت و حکمت پیدا می‌کند. اگر کسی در این چرخه نباشد محروم از عزیز و حکیم می‌شود. نشان می‌دهد که چرخه لهو انسان را از عزت و حکمت دورتر می‌کند. دور شدن از عزت و حکمت یعنی در زندگی متزلزل‌تر، غیر ثابت‌تر و غیر بهره‌مند در حقیقت خواهد شد. 

خلق خدا

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ ﴿۱۰﴾ آسمان‌ها را بدون ستونی كه قابل رؤیت باشد آفريد، و در زمين كوه‌هائی افكند تا شما را به لرزه در نياورد، و از هر گونه جنبنده روی آن منتشر ساخت، و از آسمان آبی نازل كرديم، و به وسيله آن در روی زمين انواع گوناگونی از جفت‌های گياهان پر ارزش رويانديم. (۱۰)

هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ ﴿۱۱﴾ اين آفرينش خداست، اما به من نشان دهيد معبودانی كه غير او هستند چه چيز را آفريده‏‌اند؟ ولی ظالمان در گمراهی آشکارند. (۱۱)

خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا، دقیقا در این‌ جا یکی از آیات خدا را ذکر می‌کند. یکی از آیات این است که آسمان‌ها را با ستون‌هایی که دیده نمی‌شود آفریدیم. وَأَلْقَى فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِكُمْ وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ، زمین،‌ کوه‌ها و جنبندگان درون زمین را. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِيهَا مِنْ كُلِّ زَوْجٍ كَرِيمٍ، آب از آسمان می‌آید و هر زوج کریمی را. زوج کریم یعنی هر زوجی که مبتنی بر کرامت باشد. 

هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ، این شما را به یک قانون دلالت می‌دهد. این خلق خداست، حالا بگویید که غیر خدا چه چیزی خلق کرده‌ است. مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، اگر این را بدانید از هر چه ظلم است فاصله می‌گیرید. از همین جا فهمیده می‌شود که در نظام زندگی خودمان این آیه و شگفتی‌هایش را درک کنیم. شگفت‌زده بشویم از آسمان بدون ستون ولی دلالت پیدا کنیم به این‌ آیه هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ. اگر این اتفاق نیفتد نظام پرورش ما در کنار آموزش نبوده. اگر در نظام آموزش شگفتی این پدیده را نشان دادیم اما در پرورش به «خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ» و فاصله گرفتن فرد از ظلم نرسید، آموزش بدون پرورش بوده است. همین موضوع یکی از خلا‌های مهم نظام آموزش و پرورش ماست. 

نمونه‌ای از محسنین

وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ ﴿۱۲﴾ ما به لقمان حكمت داديم (و به او گفتيم) شكر خدا را بجای آور، هر كس شكرگزاری كند به سود خويش شكر كرده، و آن كس كه كفران كند (زيانی به خدا نمی‌‏رساند) چرا كه خداوند بی‌نياز و ستوده است. (۱۲)

این آیه پرده‌ای از انسان دارای حکمت باز می‌کند. وقتی می‌گوییم انسان دارای حکمت یعنی از حکیم بهره‌مند است. در این‌ نقطه مشخص می‌شود که جزو محسنین سوره است. چون در آیه گفته شده که هر کسی که حکیم بهره مند بوده جزو محسنین می‌باشد. پس یک نمونه از محسنین را که اکنون خود دست‌گیر پایین‌دستی خودش شده در آیه معرفی می‌شود. 

«وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ» حکمت در هر کسی محقق شود شکر در او شکوفا می‌شود. یعنی می‌تواند تمامی موقعیت‌هایی که دارد را در بالاترین ظرفیت مورد استفاده قرار دهد. در معنای شکر می‌گویند که استفاده نعمت به گونه‌ای که صاحب نعمت می‌خواهد. فرد دارای حکمت نعمت را در دستگاه الهی با تمام ظرفیتش مورد استفاده قرار می‌دهد. اگر به انسان دارای حکمت موقعیتی داده شود که ولو این‌که موقعیت نادرستی است یا در معرض بی اخلاقی قرار بگیرد. فرد از این موقعیت، بهترین استفاده ممکن را می‌کند. 

«وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» کسی که شکر می‌کند برای خودش شکر می‌کند. در ظرفیت وجودی خودش اتفاقی می‌افتد. «وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ» کسی که این کار را نکند،‌ محروم خواهد شد. خدا که غنی و حمید است فردی که شکر گذاری نمی‌کند از غنا و ستودگی محروم می‌شود. 

این آیه نشان می‌دهد که حکمت انسان را بی‌نیاز می‌کند. در روایت‌ها گفته می‌شود که سکوت، صحبت کردن و.. انسان دارای حکمت علم و بهره‌مندی است و در عین حال ستوده است. 

حکیم بودن اتفاقی نیست!

حکیم بودن در یک نظام تدریجی اتفاق می‌افتد. اگر در قرآن جستجو کنیم نقاط حکیم بودن اسامی متفاوتی دارد. اولی الباب،‌ ذو الحکمه اسامی‌ مرتبه‌های حکیم است که در قرآن آمده. 

غوغای لقمان

وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ ﴿۱۳﴾ به خاطر بياور هنگامی را كه لقمان به فرزندش گفت – در حالی كه او را موعظه می‌كرد – پسرم! چیزی را شريك خدا قرار مده كه شرك، ظلم عظيمی است. (۱۳)

در این جا غوغای حضرت لقمان شروع می‌شود. لقمان پسری پیدا می‌کند که طبق روایت‌‌ها در دوره سوم رشد و نوجوانی است. حال یک نوجوانی که باید چرخه محسن بودن را طی کند، از محسن قبلی که دارای حکمت شده، میوه‌ای را دریافت می‌کند. نشان‌دهنده دستورالعمل‌های پیشنهاد شده یک انسان دارای حکمت برای نوجوان است. 

«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ» خطاب قرار داده و او را موعظه می‌کند. پس نشان می‌دهد که موعظه کردن یکی از نشانه‌های انسان دارای حکمت است. فردی که دارای حکمت است باید موعظه کند. موعظه یعنی انقدر یک ویژگی در فرد تجلی دارد که صحبتش باعث هشیاری در فرد مقابل می‌شود. 

«يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» شرک نداشته باش و هیچ‌ کسی را با خدا در یک کاسه قرار نده. خدا چیزی است که هیچ‌کسی در یک کاسه با او قرار نمی‌گیرد و بدان که شرک ظلم عظیمی است. اگر این کار را انجام دهی،‌ظلم کردی و این ظلم یعنی تاریکی برای خود. قبلا این آیه را دیده «هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِي مَاذَا خَلَقَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ» و الان برایش توجیه دارد. 

شکر مادر

وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ ﴿۱۴﴾ و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، مادرش او را با زحمت روی زحمت حمل كرد، (و به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه‏‌ای را متحمل می‌شد) و دوران شيرخوارگی او در دو سال پايان می‌‏يابد (آری به او توصيه كردم) كه شكر برای من و برای پدر و مادرت بجا آور كه بازگشت همه شما به سوی من است. (۱۴)

در این آیه خدا می‌فرماید. چند تعبیر در این خصوص وجود دارد که دقیق‌ترینش: چون یک انسان دارای حکمت جز حکم خدا چیزی را نمی‌گوید پس جملاتش با جملات خدا فرقی نمی‌کند. لذا این‌که جملات خدا با جملات لقمان در کنار هم آمده به این دلیل است که انسان دارای حکمت از طرف خدا حرف می‌زند. بعضا هم گفته می‌شود که جمله معترضه است اگر این‌گونه هم در نظر بگیریم فقط این آیه را برجسته می‌کند. 

«وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ» ما توصیه می‌کنیم انسان را به والدینش. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ» به طور خاص به مادرش که او را حمل کرده و سپس شیر داده. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ» فردی که مخاطب این آیه است باید قدردان بشود در حدی که مادرش او را وضع حمل کرده و شیر داده است. جا دارد که این موضوع مورد شکر واقع شود چه برسد به اینکه برای خدا باید چه شکری به جا آورد. 

به زیبایی تبعیت نکردن!

وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵﴾ و هرگاه آنها تلاش كنند كه موجودی را شريك من قرار دهی كه از آن آگاهی نداری (بلكه مي‏دانی باطل است) از آن‌ها اطاعت مكن، ولی با آن‌ها در دنيا به طرز شايسته‏‌ای رفتار كن، و پيروی از راه كسانی بنما كه به سوی من آمده‏‌اند، سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می‌‏كرديد آگاه می‌‏كنم. (۱۵)

در آیات جلوتر به این نکته می‌رسیم که افرادی که علم ندارند، هدایت ندارند و کتاب منیر ندارند. علمی که بیان شده منظور علمی است که منبعث از نظام آیات و کتاب است. در قرآن به نتیجه منبعث شده از اطلاعت علم گفته می‌شود. علم می‌تواند حسنه و ظن باشد، به عبارتی گمان و پندار بوده و از دلش باید علم به دست بیاید. 

«وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» فرد علی‌رغم اینکه موظف به شکر والدین هست. اگر حرفی غیر از نظام علم و شناختش باشد، اطاعت نمی‌کند. اما چون محسن بوده و قرار است که این نوجوان محسن باشد نباید برخورد غیر محسنانه بکند. تبعیت نمی‌کند اما کاملا محسنانه این کار را انجام می‌دهد. به اندازه‌ای خوب تبعیت نمی‌کند که پدر و مادر از این تبعیت نکردن خوششان می‌آید. 

«وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ» اگر از آن‌ها تبعیت نمی‌کند از سبیل من اناب الی تبعیت می‌کند. اناب به معنای کسی که توجه دائمی دارد،‌ می‌باشد. کسی که توجه دائمی دارد آدم‌ها را پیدا کرده و دنبال سر آن‌ها می‌رود. مثلا به دنبال سیره شهدا، علما و … می‌رود. کسی که اناب دارد را پیدا کرده و سیره آن‌ها را دریافت کرده و استفاده می‌کند. 

«ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» دوباره آن مرجعیت و آخر برایش مهم می‌شود. 

حضور خدا در لحظه

يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ ﴿۱۶﴾ پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (عمل نيك يا بد) باشد و در دل سنگی يا در گوشه‏‌ای از آسمان‌ها و زمين قرار گيرد خداوند آن‌ را (در قيامت برای حساب) می‌‏آورد، خداوند دقيق و آگاه است. (۱۶)

علم خدا را اظهار کرده و او را به عمل حاکم می‌کند. یعنی حواست باشد هر عملی که انجام می‌دهی خداوند اظهارش می‌کند. پس حضور خدا در لحظه را ایجاد کرد. 

تزکیه نوجوان

يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿۱۷﴾ پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر كن، و در برابر مصائبی كه به تو می‌‏رسد با استقامت و شكيبا باش كه اين از کارهای مهم است! (۱۷)

مثل آیات قبل ادای نماز اشاره دارد. در این آیه به جای ایتا زکات چون نوجوان چیزی ندارد که تزکیه کند. تزکیه‌اش تبدیل به امر به معروف و نهی از منکر می‌شود. حداقل‌ترین کاری که می‌توانی بکنی این است که تزکیه شدن خودت و جامعه‌ات نقش داشته باشی. حالا اگر چیزی فهمیده‌ای آن را امر به معروف و نهی از منکر کن. چون در این راه سختی هست پس استقامت و صبر داشته باش. نشان می‌دهد که شکیبا بودن و استقامت داشتن مختص دوره نوجوانی است. ما بزرگ می‌شویم اما شکیبایی نداریم. 

برخورد محسنانه

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿۱۸﴾ (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد. (۱۸)

وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ ﴿۱۹﴾ (پسرم!) در راه رفتن اعتدال را رعايت كن، از صدای خود بكاه (و هرگز فرياد مزن) كه زشت‌ترين صداها صدای خران است. (۱۹)

اما بعضی افراد امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و از یادشان می‌رود که باید محسن باشند. فرد زمان امر به معروف و نهی از منکر تند می‌شود. 

«وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا» یک وقت با تبخطر و فخر با مردم برخورد نکنی. خیلی فروتنانه بر زمین راه برو. «إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» عین انسان‌های دارای فخر روی زمین راه نرو و افتاده باش.

«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ» مشی متعادل داشته باش، نه تندروی و نه کندوری کن. «وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ» صدایت را بالا نبر عین یک آدم محسن عمل کن. امر به معروف و نهی از منکر بکن اما محسنانه. «إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» بدترین صداها صدای خران است. این عبارت کاملا نوجوانانه است، افرادی که با نوجوان‌ها کار کرده باشند می‌دانند که با گفتن این کلمه نوجوان‌ها سر ذوق می‌آیند. 

مجادله

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ ﴿۲۰﴾ آيا نديدی خداوند آن چه را در آسمان‌ها و زمين است مسخر شما كرده و نعمت‌های خود را – چه نعمت‌های ظاهر و چه نعمت‌های باطن – بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ ولی بعضی از مردم بدون هيچ دانش و هدايت و كتاب روشنی درباره خدا مجادله می‌‏كنند. (۲۰)

«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ» قبلا گفته بود که آسمان‌ها و زمین را ببین که خدا چه چیزی خلق کرده. در این آیه یک قدم جلو‌تر می‌رود. داستان حضرت لقمان را از این سوره را در نظر نگیریم، این آیه ادامه آیه قبلی (آیه ۱۰) است. خدا این نعمت‌ها را آفریده و این انسان‌ها هستند که استفاده می‌کنند. «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» در ابتدا نشان داد که خلقت خدا منحصر به فرد است و بعد نشان داد که این خلقت منحصر به فرد تحت اختیار انسان است. به عبارتی شگفتی خلقت تبدیل به نعمت شد. 

مقابله دوم نیز در این‌ جا اتفاق می‌افتد. «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُجَادِلُ فِي اللَّهِ» یک عده از مردم متمرکز شده و مقابله می‌کنند. مجادله کردن در قرآن به معنای بهانه آوردن برای قبول نکردن است. «بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِيرٍ» این سه شئونات نظام هدایتی هستند. باید به این سه مورد استدلال کنیم که کتاب منیر اصلی می‌باشد. در موارد بعدی نیز هدایت و علم قرار دارند. کتاب که قوانین ثابت عالم محسوب می‌شود. این قوانین ممکن است که توسط هدایت و رسول به دست مردم رسیده باشد. تجربه کردن و کشف حقیقت در درون خود علم است. 

بالاخره انسان باید به یک ثابتی مراجعه کند. این مردم دقیقا به این ثابت حمله می‌کنند. در آیات قبلی به «يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ» اشاره شد و مخاطب را درگیر این موضوع کرده. برای اینکه مخاطب را دوقفله کند، جریان جدال را نیز راه انداخته است. برای این‌که مطمئن باشد که مخاطب از نظام باطل او بیرون نرویم. جدال یعنی شبهات یا چه کسی گفته؟ اصلا این‌طوری نیست.چه کسی گفته که شما این حرف‌ها را بزنید. اصلا چرا من باید پیامبر را قبول بکنم. نکته جالب اینجاست که این جمله‌ها هیچ گزاره‌ای ندارد. 

۲۰ ساله که ما در فضای دانشگاه فعالیت می‌کنیم. در این مدت با انواع شبهات ضد دین و ضد ولایت فقیه و ضد قرآن مواجه شدیم. ۸۰ درصد این شبهات را می‌توانیم با یک جمله زمین‌گیر می‌شوند. این جمله هم این است که: خودت جمله‌ات را ثابت کن. ۸۰-۹۰ درصد شبهات خودشان دلیلی ندارند و فقط ما را مورد سوال قرار می‌دهند. باید به این گونه عمل کنیم که بگوییم تو اول جمله‌ات را ثابت کن بعد من هم ثابت می‌کنم. چرا من باید ثابت کنم، این تو هستی که قبول نداری. مجادله کننده‌ها به این گونه عمل می‌کنند که همیشه دین ۳ هیچ عقب است. در این صورت دین باید ۳ گل بزند تا خودش را ثابت کند. اصلا این‌گونه نیست اگر دین گلی نزده تو هم گلی نزده‌ای. الان صفر صفر هستیم تو ابتدا ثابت کن. 

استایل مجادله‌کننده به این‌گونه هست و دقیقا این استایل را رواج می‌دهند. آن قدر فضا را با مجادله شلوغ می‌کنند تا فرد مقابل در موضوع دفاعی و استدلال کردن می‌افتد. در این موقعیت چون فرد در موضع استدلال است، مجادله کننده فضا را شلوغ‌تر می‌کند. همین عامل باعث می‌شود تا مجادله کننده همیشه جلوتر باشد. 

استدلال غلط

وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ ﴿۲۱﴾ هنگامی كه به آن‌ها گفته شود از آن چه خدا نازل كرده پيروی كنيد، می‌گويند: نه، ما از چيزی پيروی می‌‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم! آيا حتی اگر شيطان آن‌ها را دعوت به عذاب آتش فروزان كند (باز هم تبعيت می‌‏كنند)؟! (۲۱)

وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿۲۲﴾ كسی كه روح خود را تسليم خدا كند در حالی كه نيكوكار باشد به دستگيره محكمی چنگ زده (و به تكيه گاه مطمئنی تكيه كرده است) و عاقبت همه كارها به سوی خدا است. (۲۲)

«وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ» به آن‌ها بگوییم که این‌ها را خدا نازل کرده و چیزی برایش ندارید. «قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا» اصلا ما تابع حرف‌های پداران‌مان هستیم. از قدیم این مطالب گفته شده و ما باید این‌ها را انجام دهیم. اما باید این‌ها آدمی بودند که اگر اجدادشان حرف باطلی می‌زدند نباید اطاعت می‌کرد. این‌ که استدلال خوبی نیست. «أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ» شیطان که همه شما را با هم به سراغ عذاب سعیر می‌برد. 

«وَمَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» آن کسی که وجهش را تسیلم خدا کرده در حالی که محسن است. محسن بودن در این سوره بسیار مهم است. محسن بودن یعنی در هر لحظه مبتنی بر حسن و حکم خدا عمل کردن. اگر این کار را بکند به ریسمان خدا چنگ زده. «وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» تمامی آخرت نیز در اختیار اوست. وقتی می‌گویم که آخرت دست خداست، پس کسی که محسن است عاقبت خوبی دارد. 

محکوم به سرگردانی

وَمَنْ كَفَرَ فَلَا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ﴿۲۳﴾ و كسی كه كافر شود كفر او تو را غمگين نسازد، بازگشت همه آن‌ها به سوی ما است، و ما آن‌ها را از اعمالی كه انجام داده‏‌اند (و نتايج شوم آن) آگاه خواهيم ساخت، خداوند از آن‌چه در درون سينه‏‌ها است آگاه است. (۲۳)

نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ ﴿۲۴﴾ ما كمی از متاع دنيا را در اختيار آنان می‌‏گذاريم سپس آن‌ها را مجبور به تحمل عذاب شديد می‌كنيم. (۲۴)

«وَمَنْ كَفَرَ فَلَا يَحْزُنْكَ كُفْرُهُ» پیامبر اگر این‌ها همچنان پای این ماجرا ایستادند محزونت نکنند. این نشان می‌دهد که پیغمبر گاها محزون هم شده است. «إِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» عظیم بذات صدور یعنی نمی‌خواهد قبول کند. فرد در درون خودش قبول کرده که قبول نکند. این کلید واژه قبول کرده را در خاطرتان نگاه دارید جوابش در آیه‌ آخر است. 

«نُمَتِّعُهُمْ قَلِيلًا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِيظٍ» در این سبک زندگی اینکه اندک زمانی لذت برده می‌شود. پس از آن در اضطراری پایان ناپذیر قرار می‌گیرد که عاقبتی ندارد. لذا طبیعی است که در زندگی مبتنی بر لهو و جدال هست اندک زمانی لذت بوده و بعد از آن عاقبتش افتادن در سرگردانی‌های عذاب غلیظ می‌باشد. اتفاقا هر چه جلوتر رفته و فرد سعی می‌کند که با یک درمان‌هایی جبران شود نه تنها جبران نمی‌شود بلکه غلیظ‌تر هم می‌شود. به عبارتی محکوم به غلظت در سرگردانی است. 

اعتراف

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۲۵﴾ هر گاه از آنها سوال كنی چه كسی آسمان‌ها و زمين را آفريده است مسلما می‌‏گويند الله بگو الحمد لله (كه خود شما معترفيد) ولی اكثر آنها نمی‌دانند. (۲۵)

لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ ﴿۲۶﴾ از آن خدا است آن چه در آسمان‌ها و زمين است، چرا كه خداوند بی‌نياز و شايسته ستايش است. (۲۶)

در آیه اول گفته شد که شگفت انگیزی خلقت خدا برابر ندارد. بعد گفته شد که این شگفت انگیزی‌ها نعمت بوده و شما استفاده می‌کنید. در این آیه به نکته سوم می‌رسیم. این در هم تنیدگی کلام چقدر شگفت انگیز است. «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» حال اگر از آن‌ها بپرسید که زمین و آسمان‌ها را چه کسی خلق کرده. «لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» می‌گویند خدا. این آیه یعنی وقتی شگفتی و نعمت را دید البته اعتراف می‌کند که بعضی از کارها را غیر از خدا انجام نداده. همچین اعترافی را دارد. این‌ها ادعا نمی‌کنند که خدا خالق نیست، بلکه می‌گویند خدا خلق کرده و بخش‌هاییش به ما واگذار شده و اداره می‌کنیم. در آن جدال اسلحه‌اش افتاده پس اثباتی ندارد. 

«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» پیامبر آن‌جا که اعتراف کردند ضربه‌ای بزن. ضربه را این‌گونه وارد کن که خداوکیلی چه خدای شگفت‌انگیزی است. جاهایی وجود دارد که از تحلیلشان خارج بوده و می‌گویند که کار خداست پس نقطه اعتراف را برجسته کن. 

«لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» همین که اعترافشان را سر دست گرفتی تبدیل به مالکیت کن. آن کسی که خلق کرده قطعا مالک نیز هست. پس باید مالکیتش در آن قسمت را قبول کنیم.

شکست از پدیده‌ها

وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿۲۷﴾ اگر آنچه روی زمين از درختان است قلم شوند، و دريا برای آن مركب گردد، و هفت دريا به آن افزوده شود، اين‌ها همه تمام می‌شوند اما كلمات خدا پايان نمی‌گيرد، خداوند عزيز و حكيم است. (۲۷)

حالا تبدیل به کلمه می‌شود. در نظام عالم به پدیده‌ها کلمه می‌گویند به این اعتبار که از خودشان اثر دارند اما اثر برای خودشان نیست. به عبارتی هر چیزی که در عالم اثری دارد و اثر برای خداست، آن را کلمه الله دیده‌ایم. برای همین موضوع است که به حضرت عیسی کلمة الله گفته می‌شود. حضرت عیسی می‌دمد و آن گل به پرنده تبدیل می‌شود و یا مرده‌ای زنده‌ می‌شود. در این جا صفت حی خدا جاری شده است. 

بعد از این که اعتراف کرد و مالکیت معلوم شد. با او به پدیده‌ها برو و آن فرد در تک تک پدیده‌ها شکست خواهد خورد. او نه تنها در اصل خدا اعتراف می‌کند بلکه در پدیده‌ها نیز اعتراف می‌کند. اگر بیشتر وارد جزئیات شوی حتی گیاه را نیز آن‌طور که باید نشناخته است. مورچه، طلوع آفتاب، حیوانات، گیاهان و … . 

نظام تدبیر

مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ ﴿۲۸﴾ آفرينش و زندگی مجدد همه شما همانند يك فرد بيش نيست، خداوند شنوا و بينا است. (۲۸)

أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ ﴿۲۹﴾ آيا نديدی كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل می‌كند؟ و خورشيد و ماه را مسخر شما ساخته؟ و هر كدام تا سر آمد معينی به حركت خود ادامه می‌دهند؟ خداوند به آن چه انجام می‌دهيد آگاه است. (۲۹)

«مَا خَلْقُكُمْ وَلَا بَعْثُكُمْ إِلَّا كَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ» حالا که این‌گونه شد بعث را به خلق بجسبان. حال بگو، خلق که به این میزان شگفت انگیز است و کار خداست و تو این موضوع را قبول کرده‌ای. بعث هم مثل خلق چیز عجیبی نیست. همان گونه که خلق را نمی‌دانی پس بعث را هم نمی‌دانی. چون خلق را انکار نکرده‌ای پس بعث را هم نمی‌توانی. در این نقطه است که فرد قفل می‌شود. در این نقطه فرد محجور می‌شود که بگوید نمی‌دانم. دیگر نمی‌تواند بگوید که قبول ندارم. 

در آیه ۲۹ این موضوع را به نظام تدبیر تبدیل کرد. مشاهده کنید که شب وارد روز می‌شود و روز از دل شب خارج می‌شود. خورشید و ماه در دل این شب و روز چرخه‌ای درست می‌کنند. که نظام تقدیر را نشان می‌دهد. حالا نظام خالقیت را تبدیل به نظام ربوبیت می‌کند. اصل دعوا نیز بر سر همین نظام ربوبیت می‌باشد. در اول سوره گفته شد که شما باید حکم خدا را بپذیرید. یعنی باید بپذیرید که خدا نظام تدبیری دارد که برای این نظام حکم صادر کرده پس حکمش را بپذیر. از خلق شروع کرد بعد وارد بعث کرد حال به نظام تدبیر بر می‌گردد. حال تو نظام تدبیر را ببین که چگونه این خلق‌ها توی هم رفته‌اند.

یک ثابت درون تلاطم!

ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ ﴿۳۰﴾ اين‌ها همه دليل بر آن است كه خداوند حق است و آن چه غير از او می‌خوانند باطل است و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است. (۳۰)

أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ ﴿۳۱﴾ آيا نديدی كشتی‌ها بر صفحه درياها به فرمان خدا، و به بركت نعمت او حركت می‌كنند؟ او می‌خواهد گوشه‏‌ای از آياتش را به شما نشان دهد كه در اين‌ها آيات و نشانه‏‌هایی است براي كسانی كه شكيبا و شكر گزارند. (۳۱)

 در این آیه قانون را جانمایی کرد. در دعا از غیر خدا چیزی نخواهید. در ادامه نیز گزاره کتاب را اظهار کرد و فرد به یک شناختی رسید. 

«أَلَمْ تَرَ» آیا ندیدی. «أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ» کشتی درون دریا به نعمت خدا حرکت می‌کند. « لِيُرِيَكُمْ مِنْ آيَاتِهِ» برای این که آیات خدا را به شما نشان دهد. «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» این آیه را هر کسی نمی‌فهمد. فقط باید صبار شکور باشی تا این آیه را بفهمی. 

سال‌ها باید مطالعه کنیم تا فقط صبار شکور را متوجه شویم. این آیه واقعا عجیب است. در ابتدای آیه گفته می‌شود که آیا ندیدی کشتی در دل دریا به نعمت خدا جریان دارد. خب کشتی در دریا حرکت می‌کند چیز عجیبی نیست. در این آیه گفته می‌شود که این را ببین تا آیات را متوجه شوی. اگر شما متوجه نمی‌شوی به این خاطر است که صبار شکور نیستی. 

حال بیاید از انتها بخوانیم. چه کسی که صبار شکور است؟ کسی است که در مواجه با صحنه‌های زندگی بر یک حقیقت ثابتی ایستادگی کرده و در آن موقعیت شکر گذار بوده است. صبار شکور کسی نیست که فقط ایستادگی کرده بلکه از موقعیت استفاده می‌کند. سال‌ها من سوره لقمان را خوانده‌ام اما متوجه نشده‌ام که این آیه چه می‌گوید. تفسیر را متوجه می‌شوم اما این که در نظام آیات چه چیزی گفته می‌شود را درک نکرده‌ام. 

اگر بخواهیم برای صبار شکور آیه را بگوییم آن آیه چیست. باید آیه را بگوییم که پر از تلاطم باشد ولی در دل تطالم یک ثابت وجود داشته باشد. اگر بخواهیم این موضوع را به تصویر در آوریم چگونه خواهد بود، کشتی درون دریا. آدم دارای حکمت شبیه کشتی درون دریاست. مردم وقتی به انسان دارای حکمت متصل می‌شوند مانند این است که در دریای متلاطم به کشتی متصل شده‌اند. این آیه به قدری با شکوه بوده که سطحش در دلالت از آیات دیگر بالاتر است. این آیه یک نظامی از تلاطم طراحی می‌کند که ذات دنیاست. در دل این تلاطم یک ثابت درست می‌کند از طریق حکمت و اتصال به کتاب که کشتی است. هر کسی سوار این کشتی شود نجات پیدا می‌کند. 

ثابت دریا کشتی نیست

وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ ﴿۳۲﴾ و هنگامی كه موجی هم‌چون ابرها (در سفرهای دريائی) آن‌ها را بپوشاند (و بالای سر آن‌ها قرار گيرد) خدا را با اخلاص می‌خوانند، اما هنگامی كه آن‌ها را به خشكی نجات داد بعضی راه اعتدال را پيش می‌گيرند (و به ايمان خود وفادار می‌مانند در حالی كه بعضی ديگر فراموش كرده راه كفر پيش می‌گيرند) و آيات ما را هيچكس جز پيمان‌شكنان كفران كننده انكار نمی‌كنند. (۳۲)

«وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ» دریا طوفانی می‌شود و افراد را احاطه کرده و هوا تاریک می‌شود. آن‌ها می‌گویند که غرق شدیم. در این آیه کشتی یک صحنه‌ای رقم زده می‌شود که افراد از همه چیز حتی کشتی قطع امید می‌کنند. در این آیه می‌گوید ثابتِ دریا کشتی نیست بلکه خداست. «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ» آن لحظه اصلا کاری به کشتی نداریم بلکه فقط خدا. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» باشد نجاتت می‌دهیم. 

دیدی که درون دریا کشتی ثابت بود. حال با این تجربه در دنیا زندگی کن. این را که خودت تجربه کردی و درون کشتی گفتی اشتباه کرده‌ای پس از این به بعد در ساحل اینطوری زندگی کن. «فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ» بعضی‌ها این‌گونه زندگی می‌کننند و برخی دیگر با نیرنگ زندگی می‌کنند. ختار کفور یعنی کسی که نیرنگ باز بسیار ناسپاس است. این‌ها می‌گویند که اصلا دریای نبود. 

تقوا

يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَلَا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ ﴿۳۳﴾ اي مردم! از خدا بپرهیزید، و از روزی بترسيد كه نه پدر جزای اعمال فرزند خود را تحمل می‌كند و نه فرزند چيزی از جزای پدر را، مسلما وعده الهی حق است مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا شیطان شما را مغرور سازد. (۳۳)

در آیات آخر نیز حرف مهم را می‌زند، اگر می‌خواهی مسئله حل شود پس تقوا پیشه کن. تقوا پیشه کن یعنی باورهای توحیدی را در زندگی وارد کرده و کنترل خود را به دست گرفتن. «يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْمًا» دلی پر ترس داشته باش از روزی که. «لَا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ» دوباره به سراغ رابطه والد و فرزند رفت. نه پدری جای فرزندش است و نه فرزندی جای پدرش. هر کسی در کشتی خود و در اتصال با خداش خودش است. 

«شَيْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا» همه مسئله این است که گول زندگی دنیا را خورده‌ و در دنیا به دنبال ثابت هستید. هر چه قدر که جلوتر هم برویم علم نمی‌تواند در دنیا ثابت باشد. این اشتباه است که در دنیا به دنبال ثابت می‌گردی. حالا ۱۰۰۰ سال برو دنبال اینکه از طریق تجربه کردن و علم ثابتی به دست بیاوری. فقط یک ثابت در دنیا وجود دارد و آن هم إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ می‌باشد. در دل متغیر وعده خدا را کشتی کرد. وعده‌های خدا در متغیر قابل تکیه است پس اعتماد کن. تنها چیزی که در این دنیای متلاطم قابل اعتماد بوده وعده است. حال وعده را ثابت ذهنی می‌کند. 

آخرت، کتاب، علی علمة،‌ وعده همه‌ی این‌ها به عنوان ثابت مطرح شدند. مهم‌ترین ثابت نیز « خداست که هست و هر چه غیر او نیست.» 

دسترسی نداشتن به علوم

إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴿۳۴﴾ آگاهی از زمان قيام قيامت مخصوص خداست، و او است كه باران را نازل می‌كند، و آن‌ چه در رحم مادران است می‌داند، و هيچ‌كس نمی‌داند فردا چه می‌كند، و هيچكس نمی‌داند در چه سرزمينی می‌ميرد، فقط خداوند عالم و آگاه است. (۳۴)

یک علم‌هایی بیان می‌شود که نمی‌توان به آن‌ها دسترسی پیدا کرد مانند علم ساعة و ینزل غیث. به آن چه در ارحام می‌گذرد نیز دسترسی پیدا نخواهید کرد. «وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا» شما حتی ‌نمی‌توانید بفهمید که فردا چه چیزی به دست خواهید آورد. «وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ» نخواهی فهمید که در کدام سرزمین می‌میری. پس آن علمی که به دنبالش هستی ثابت نیست. لطفا از آن نظام به دنبال ثابت نگرد. 

تا به این‌جا سوره مبارکه لقمان معنی شد. 

تعلیم و تربیت

سوره لقمان آن قدر موضوع اساسی معرفتی مطرح می‌کند که می‌تواند سوالات ما باشد. از این سوره می‌توان به عنوان سوره نگاهی به علم، دنیا و آخرت، حکمت و جایگاهش در زندگی انسان، نظام تعلیم و تربیت و… استفاده کرد. با توجه به این‌ که به صورت مشخص به موضوع تعلیم و تربیت پرداخته به توضیح در این خصوص بپردازیم:

۱. غایت نظام تعلیم و تربیت شکوفایی حسن در فرد است. چون اگر حسن در فرد فعال شود فرد می‌تواند از کتاب بهره‌مند شود. پس آدم‌ها باید محسن باشند تا از کتاب استفاده کنند. حال چگونه محسن شوند، باید ثابت‌ها در زندگی‌شان مبنا قرار بگیرد. کتاب، آخرت، علی علمه، وعده خدا و از همه مهم‌تر خداوند ثابت‌ها هستند. این‌ها باید در دستگاه معرفتی فرد فعال شود تا یقین در فرد شکل گرفته و محسن شود. سوال پیش می‌آید که چگونه ثابت‌ها را فعال کنیم؟ استفاده از فرایند آیات برای کشف ثابت‌ها. از آیه استفاده کنیم تا دلالت به ثابت‌ها کند. بعضی از آیات خدا را از بقیه متمایز می‌کند. بعضی از آیات تبدیل به نعمت، نظام ربوبیت و تدبیر،‌ بعث و برخی دیگر از آیات یافتن ثابت در دل متغیر است. حال می‌شود فقط همین آیه را تمرین کرد یا آیه‌های مشابه را پیدا کرد.

۲.در این نظام معرفتی معلم یا والدین نیز باید ویژگی‌هایی داشته باشند. در ابتدا باید خود محسنی باشد که دارای حکمت است. اگر محسن باشد می‌تواند میوه نظام معرفتی‌اش را در اختیار شاگرد یا فرزند قرار دهد. نمود این حکمت در شکر بوده که از هر موقعیتی استفاده بی‌نظیر می‌برد. شان این معلم در خصوص متربی به مثابه کشتی درون دریا است. ثابتی با دلالت بر کتاب برای متربی ایجاد کرده که به ثابت متصلش می‌کند.

۳. موضوعات تربیتی مورد تاکید:

خدا با هیچ چیزی یکی نیست. 

قدرشناسی نسبت به نعمات خدا. 

تبعیت از افرادی که عنابه دارند. 

توجه به این مسئله که خدا در تک تک اعمال انسان حاضر است. 

ضرورت برپا داشتن نماز. 

اصلاح رابطه با خدا.

امر به معروف و نهی از منکر. 

شکل‌گیری عزم با ایستادگی در مقابل مصیبت‌ها.

داشتن فروتنی و تواضع.

میانه‌روی در شیوه رفتار. 

این‌ها ویژگی‌هایی هستند که باید مورد تاکید قرار بگیرند. 

۴. سیر آیات نیز مشخص شد که با توجه به این آیات کتاب درسی تالیف شوند. کتاب‌های درسی ریاضی، علوم و … خیلی مفید هستند به شرطی که به ازای هر آیه‌ای حقیقت‌ها یادآوری شود. حقیقت بعدا به نعمت تبدیل شده و نعمت به شکر بدل شده و این شکر به نظام کلمات الهی تبدیل شود. در انتها به این نکته برسد که خداست که ربوبیت می‌کند پس از حکم خدا تبعیت کن. این پرورش باید اضافه به آموزش شود. اصلا نمی‌شود که در آموزش مطالبی گفته شود اما در پرورش موضوعات دیگری مورد توجه قرار گیرند. اصلا چرا این دو از هم جدا شده‌اند. چرا در طراحی کتاب ریاضی، فیزیک و … پرورش ضمیمه نمی‌شود. چرا پرورش در کتاب قرآن و دینی لحاظ می‌شود اما آموزش در کتاب ریاضی و فیزیک. 

چرا کتاب‌ها در این حد از هم دوره‌ شده و جزیره‌ای شده‌اند. دانش آموز بعد از مدتی سوالی برایش پیش می‌آید که آیا علم ربطی به توحید ندارد. این سوال را خودمان ایجاد کرده‌ایم. بعدا هم باید اثبات کنیم که علم می‌تواند کاملا توحیدی باشد.

سند تحول بنیادین

تمامی این نکات بیان شده برای یکساعت و نیم بحث در خصوص سوره لقمان می‌باشد. در صورتی که ما اصلا تفسیر نکرده‌ایم یا این سوره را با سوره‌های دیگر بحث کنیم. یعنی اگر سوره لقمان گفته آیاته حکمة، به سراغ آیات دیگر در این خصوص برویم. بعد به سراغ روایات در این خصوص بپردازیم. روایت‌ها حکمت‌های دیگری را بیان کنند. ما هیچ‌کاری نکرده‌ایم اما با همین بحث یکساعته و مطالعه سوره لقمان، ۲۰ گزاره تعلیم و تربیت به دست آورده‌ایم. وقتی که من اندیشه‌ورز در نظام اندیشه‌ورزی خودم برای تعلیم و تربیت تفکر می‌کنم باید این ۲۰ گزاره در ذهنم باشد. این‌گونه نمی‌شود که در نظام اندیشه‌ورزی مطالعات زیادی داشته باشم از فلسفه و علوم غربی داشته باشم اما کتاب وحی را مطالعه نکنم. در صورتی که همین کلام وحی بدون عمیق شدن گزاره‌های معرفتی و اندیشه‌ورزی دارد. 

یک کارگاهی در ماه مبارک رمضان برگزار شد. در این کارگاه کار مطالعاتی کردیم و می‌خواستیم که موارد مهم موجود در تعلیم و تربیت را یک کاسه کنیم. از یک طرف سوره لقمان نظام معرفتی دارد. در نظام حال حاضر نیز نظام تعلیم و تربیت تحول بنیادین داریم. از طرف دیگر منویات مقام معظم رهبری در خصوص تعلیم و تربیت وجود دارد. یک بار برای همیشه این‌ها را هم کاسه کنیم تا ببینیم چه اتفاقی رخ می‌دهد. وقتی که منویان مقام معظم رهبری و نظام تحول بنیادین را باز کردیم به طرز شگفت انگیزی نظام تعلیم و تربیت سوره لقمان مغزافزار سیستم تحول بنیادین قرار می‌گرفت. ما نشان دادیم که اگر همین نظام سوره لقمان کار کند تمامی مولفه‌های سند به خوبی کار خواهند کرد. 

انتظار غلط از نظام اندیشه‌ورزی

سوره لقمان علاوه بر این‌ که می‌تواند به امکان سند در حد فکر کردن بدهد، راهبرد می‌دهد. یکی از مشکلات ما در نظام اندیشه‌ورزی این نکته می‌باشد که به وحی مراجعه نمی‌کنیم یا به دل مهارت می‌زنیم. در این صورت چون دنیای امروز در مهارت‌ به شدت پیشرفته است از مبانی فاصله می‌گیریم. یا آن‌قدر به دل مبانی می‌زنیم که مهارتی نمی‌شود. آن کلامی که بنیاد توحید محض تا مهارت‌های ساده مانند راه رفتن، کلام وحی است. ذهن ما به هیچ عنوان نمی‌تواند این دو را به هم متصل کند. 

انتظار ما از نظام اندیشه ورزی درست نیست. ما انتظار داریم که در مبانی برویم و از مبانی به راهبرد‌ها شیرجه بزنیم و عقل ما به تنهایی بتواند تا راهبردها را بچیند. اگر عقل می‌توانست این کار را بکند که خدا وحی را نمی‌فرستاد. عقل می‌تواند در پرتوی وحی شکوفا شود. عقل که نمی‌تواند از فلسفه بنیادین تا مهارت‌ها را طی کند یا باید آن‌ بالا باشد و مهارت را بی‌خیال شود یا برعکس. به همین خاطر هست که مبانی دینی را به مهارت‌های غربی می‌چسبانیم. نام‌های متفاوتی نیز روی این‌ها می‌گذاریم مانند روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی و… . 

زمانی که می‌پرسیم که این اتصال چگونه است، می‌گویند که این مهارت‌های غربی باعث تفکر می‌شود. حال سوال اینجاست که این تفکر همان است که در اسلام و روایات آمده؟ 

من نمی‌گویم که این کار عبثی است. بلکه می‌گویم که وقتی می‌توانم از مبانی به سمت مهارت‌ها بیایم،‌ این کار را بکنم. بعدا مهارت‌های غربی را نیز مشاهده کنم شاید مهارت‌های مناسبی نیز وجود داشته باشد. در حداقل‌ترین کار نیز مسئله‌های جدیدی را برای من به وجود می‌آورد. این کار اشتباه است که مثلا در خصوص طلاق قرآن را مطالعه کنیم و ۵ راهکار پیدا کنیم و بعدا از مهارت‌های غربی نیز ۶ راهکار بیاورم و بگویم در مجموع ۱۱ راهبرد به دست آورده‌ام. روش درست این است که آن قدر قرآن را بخوانیم تا بتوانیم راهبردها را به دست بیاوریم. 

در این صورت ما نمی‌توانیم راهبردها را وحی بدانیم چون نیمی از آن مهارت‌های غربی است. از طرف دیگر نمی‌توانیم آزمایش کنیم چون نیمی از آن از وحی می‌باشد. ۱۰۰ رحمت به غربی که یک مبانی را جلو می‌برد و اگر هر کدام به مشکل خورد راهبرد بعدی را امتحان می‌کند.

همین که سوره‌های قرآن وارد فضای ذهنی ما شوند و اندکی تفکر کنیم، گزاره‌های زیادی ایجاد می‌کنند. این گزاره‌های به وجود آمده گزاره‌های پیشین را به چالش کشانده و زاویه دید‌های جدید برای ما ایجاد می‌کند. مثلا اگر در خصوص عفاف سوره نور، زندگی اجتماعی سوره بقره، چگونگی ایجاد کردن جریان‌های اجتماعی سوره حج مطالعه کنید. 

حضار در جمع نیز به پرسش و پاسخ در خصوص سوره لقمان پرداختند.

تعریف امر به معروف و نهی از منکر مبنی بر سوره لقمان

یکی از دلایلی که ما همه مطالب را باز نکرده‌ایم این بوده که به سراغ سوره‌های دیگر برویم. مثلا کسی می‌گوید که من امر به معروف و نهی از منکر و اقتضائات را نشناخته‌ام، خب اینجاست که باید سوره‌های دیگر را بخوانیم. 

نکات سوره لقمان در خصوص امر به معروف:

  • ویژگی امر به معروف و نهی از منکر باید از دوران نوجوان شروع شود. وقتی فرد در نوجوانی این مهارت را تمرین نمی‌کند در بزرگسالی نمی‌تواند به خوبی استفاده کند. نوجوان به راحتی می‌تواند حرف بزند و به خاطر سنش صراحت کلام از او پذیرفته می‌شود. آن قدری که امر به معروف و نهی از منکر در ما دامنه سنگین دارد در نوجوانان به این شکل نیست. 
  • امر به معروف و نهی از منکر با برپا داشتن نماز همراه می‌باشد. به عبارت دیگر این ویژگی اصلاح رابطه با خدا را می‌خواهد.
  • با سختی‌هایی مواجه است اما استقامت و صبر می‌خواهد. 
  • باید با فروتنی همراه باشد. 
  • دوری از تندوری و با میانه‌روی صورت بگیرد. 
  • حتما براساس حکم خدا باشد. 
  • همراه با نگاه توحیدی باشد.

بقیه ابعاد امر به معروف و نهی از منکر را می‌توان در سوره‌های دیگر قرآن مشاهده کرد. 

در این روش بیان شده باید نحوه تعامل با سایر اندیشه‌ها و دانش غیر وحی تعیین گردد؟

ما اعتقاد داریم که اندیشه اسلامی باید از بنیاد به عمل برسد. در عمل نیز باید به صورت کاملا عینی جواب دهد. نمی‌توان ادعا داشت که ما اندیشه‌های خوبی داریم اما در عمل نمی‌توانیم آسیب‌های اجتماعی را حل کنیم. در نتیجه اندیشه‌ورز‌های اسلامی دست روی دست می‌گذارند و آسیب‌های اجتماعی را افرادی دیگر حل می‌کنند. بعد که با رویکرد غیر دینی آسیب حل شد مخالف می‌کنیم. سند ۲۰۳۰ همین بوده و نظریات باطل خودش را وارد عمل کرده. اگر میدان را خالی کنیم خب فرد دیگری وارد گود می‌شود. 

وقتی قیامت شود و همه جمع شویم به سراغ همه‌ جامعه‌ها می‌روند. به طور مثال به سراغ جامعه ایران در سال ۱۴۰۰ می‌آیند و می‌گویند که چه تعداد آدم دچار آسیب لهو و لعب شده‌اند. طبق آمار رسمی بنیاد بازی‌های ملی ۳۲ میلیون کاربر بازی وجود دارد که پیک جمیعتی‌اش بین ۱۱ تا ۱۷ سال بوده و متوسط بازی در روز ۲.۵ ساعت در روز است. ۵ بازی اول نیز سبک زندگی جنگی آمریکایی هست. دقیقا به اسم بازی یشتری لهو الحدیث صورت گرفته. سال ۹۸ در کشور ما ۴۳۰۰ میلیارد تومان برای بازی پول پرداخت شده است. 

در قیامت گفته می‌شود که ۴۳۰۰ میلیارد تومان پول بازی داده شده مسئولش کیست. یقه نوجوان‌ها را که نمی‌گیرند با این که مقصر هستند. خانواده نیز مانند نوجوان و نمی‌دانسته که چه باید بکند. بعد به سراغ نهادهای ناظر بر سیستم مجازی کشور می‌روند، نهاد نیز می‌گوید که من بلد نبودم. دشمن نیز که دشمن بوده و در حال ارزیابی نیست. بدون شک در اولین اقدام یقه جامعه اندیشه‌ورز دینی کشور را می‌گیرند. با این که دین را مطالعه کرده بودی و راه حل نیز در دین بوده و با آسیب روبرو بودی پس چرا جواب را برای خانواده و مسئول پیدا نکرده‌ای. 

ما اندیشه‌ورزها از یک سمت فکر می‌کنیم که ما هستیم که اندیشه می‌ورزیم اما زمانی که صحبت از مسئولیت می‌شود بی اعتنایی می‌کنیم. 

این‌ مسئله‌ای که گفته شد از سوره طلاق بود. در این سوره گفته شده که رد قیامت یقه اولی الباب گرفته می‌شود. اولی الباب باید توجیهی بیاورد که هر کاری که می‌توانسته را انجام داده. اگر توجیهی کاملی مانند توجیه حضرت هارون بیاورد یقه‌اش را ول می‌کنند. 

نظام غرب و نظام ما

در نظام تولید اندیشه باید این‌گونه عمل کنیم که دنیای غرب یک عمر تجربه دارد به همراه تعداد زیادی مسئله. تحربه‌ای که لزوما علم نیست جون ممکن است که چند روز بعد به نقض برسد. چون بر اساس تجربه عمل می‌کند به مسائل بیشتری نیز رسیده. علم دنیای غرب علم مسئله بوده و بسیار ارزشمند است اگر به چشم مسئله نگاه کنیم نه موضوع. اگر ما دو ساعت بحث کنیم در خصوص نوجوان به ۲۰ مسئله می‌رسیم اما همین الان به سراغ غرب برویم ۴۲۰ مسئله برای ما رو می‌کند. حال ما باید براساس دین به این ۴۲۰ مسئله پاسخ دهیم. دین نیز از نظام موضوع محور پاسخ می‌‌دهد. 

این نکته را مدنظر قرار دهیم که در نظام علم یک موضوع داریم و یک مسئله. دین، قرآن، روایات و اندیشه اسلامی موضوع هستند و اصلا نباید با مسئله خلط شوند. ما نباید نگاه انضمامی پیدا کنیم. نظام علم غرب یک نظام مسئله محور بوده و به اندازه کافی در این خصوص عمیق شده. مثلا در خصوص طلاق آن قدر پرسشنامه پر کرده که به ۳۰۰ عامل رسیده است. از طرفی ما سوره نسا، نور و طلاق و روایات مختلف و اندیشه اسلامی داریم. ما باید با این آیات و روایات جواب ۳۰۰ عامل را بدهیم. 

غرب هر چقدر علم دارد مسئله بوده و ما هر چقدر علم داریم موضوع است. آن قدر باید موضوع مطالعه شود تا جواب سوالات به دست بیاید. نباید انتظار داشت که بلافاصله که قرآن را باز می‌کنیم به جواب‌ها برسیم. غرب ۳۰۰ سال مطالعه داشته که به این سوال‌ها رسیده حالا ما باید حداقل ۵۰ سال مطالعه داشته باشیم. باید مطالعه کنیم تا به جوابی برسیم و تجربه کنیم. اگر تجربه ما مثمر ثمر بود باید دوباره مطالعه کنیم چون معلوم می‌شود که به اندازه کافی مطالعه نکرده‌ایم. در این رفت و برگشت علم به دست می‌آید. قطعا در مطالعه‌هایمان به این می‌رسیم که بعضی از سوال‌هایشان درست نیست. ما دهه شصتی‌ها باید این فرایند را آغاز کنیم تا دهه هشتادی‌ها بتوانند استفاده کنند. 

اگر این حرکت را شروع نکنیم همیشه از تمدن غرب عقب می‌مانیم. الان که عقبیم و جوابی نداریم، حداقل الان شروع کنیم بلکه تا ۵۰ سال آینده به جواب‌ها برسیم. 

درمان افسردگی

در حال حاضر ما در موضوع افسردگی، ۱۰ سال کار علمی کردیم و به یک نظامی رسیده که افسردگی را درمان می‌کند. ما مسئله را بررسی کرده و ابعادش را آنالیز کرده و عللش را درآورده و به راهبرد بدل کردیم. این نوع درمان الان در دانشگاه تهران ثبت شده. زمانی که پروتکل درمانی ثبت شد عده‌ای به فرایند عادی درمان مراجعه کرده و عده‌ای نیز به این نوع درمان. نتیجه‌گیری نیز به این صورت بود که افرادی که با به روز‌ترین نوع درمان افسردگی درمان شدند، در متوسط ۲۰ جلسه ۳۲ درصد بهبودی پیدا کردند. در مقابل، با پروتکل جدید با ۱۲ جلسه ۷۶ درصد بهبودی حاصل شد. 

این پروتکل سروصدای زیادی در دانشگاه تهران داشت و در نتیجه‌اش در دانشگاه تهران هسته روانشناسی و قرآن تاسیس شد. الان نزدیک به ۱۰ پایان نامه ارشد و دکتری با این روش کار می‌شود. پایان‌نامه نیز در خصوص اضطراب، اختلال دوقطبی و… هستند. 

این‌ها توسط کسی انجام می‌شود که روانشناس است اما می‌داند که علم روانشناسی تنها برای یافتن مسائل است. نظام موضوع فقط از طریق قرآن به دست می‌آید. 

کتابی کاملا قرآنی به دست آمده که اگر به حوزه علمیه نیز ببرید کامل مورد تایید می‌باشد. 

در این شیوه باید افرادی باشند که صرفا به مطالعه قرآن فارغ از مسائل می‌پردازند. از طرف دیگر مسائل را به خوبی کندوکار کرده باشد. متاسفانه دانشجو مسئله‌های خوبی ندارند صرفا مسیری را طی می‌کنند. فردی لازم است که سوال یا مسئله داشته باشد، الزاما نیز دانشجو یا کارشناس آن حوزه نیست.

خانم دانشمند از شرکت‌کننده‌های غیرحضوری این کارگاه:من یک کتاب فروشی دارم و متاسفانه در خصوص نوجوان‌ها کتابی نوشته نشده و نوجوانان نیز به سراغ کتاب‌هایی می‌روند که با سبک زندگی غربی نوشته شده، با این حال ما چه باید بکنیم؟

چند اندیشمند کتاب نوجوانان نوشته‌اند؟ شهید مطهری با تمام علمش متوجه شد که برای این مخاطب باید داستان بنویسد. چند نفر مانند شهید مطهری برای گروه نوجوان کتاب نوشته‌اند. معمولا نویسنده‌های حوزه نوجوان از سطح علمی پایینی برخوردارند. اتفاقا باید افرادی برای نوجوان‌ها کتاب بنویسند که سطح علمی بالایی دارند. ما عقب هستیم چون اندیشمندی نداریم که برای نوجوان کتاب بنویسد و میدان خالی است. از طرف دیگر اندیشمندان خارجی این میدان خالی را به دست می‌گیرند. هر هفته چندین کتاب نوجوان وارد بازار می‌شود که ترجمه‌ای هستند. یشتری لهو حدیث است دیگر هر هفته مطالب جدید می‌آید و برایش پول پرداخت می‌شود. 

در قیامت یقه امثال شهید مطهری‌ها را می‌گیرند. 

خانم کریمیان از شرکت‌ کنندگان غیر حضوری کارگاه: بعد از مطالعه و به جواب رسیدن چگونه صحت سنجی کنیم؟ 

صحت سنجی دو بعد دارد. وقتی از قرآن محتوایی استخراج کرده‌ایم آن را با محتوای اصلی بسنجیم. به طور مثال در خصوص سوره لقمان کار کرده و به فهمی رسیده‌ایم، در ابتدا باید فهم را با بقیه آیات قرآن و روایات تنظیم کنیم. اگر که فهم ما با بقیه آیات تنظیم شد یعنی غلط نبوده. 

حضرت علامه در المیزان گفته‌ که از آن جایی که آیات قرآن پشت به پشت همدیگر هستند، هر آیه‌ای با آیات دیگر وصل است. لذا اگر آیه‌ای را غلط بفهمیم حتما با آیه‌ای دیگر تناقض پیدا می‌کند. اگر بخواهیم این تناقض را درست کنیم با آیه‌ی سومی تناقض صورت می‌گیرد. حضرت علامه می‌گوید که بزرگترین جنبه اعجاز قرآن در بهم پیوستگی معانی است. لذا اگر سوره لقمان را خوانده‌ایم و می‌خواهیم مطمئن باشیم که درست متوجه‌ شده‌ایم باید سوره‌های دیگر را نیز بخوانیم. 

در پژوهش نیز گفته می‌شود که کسی حق ندارد که تک سوره‌ای پژوهش کند. اگر موضوع خانواده است و سوره نسا را می‌خوانی باید آن‌ چه که از سوره نسا می‌فهمی با ۱۱۳ سوره دیگر تنظیم کنی. نمی‌توان با مطالعه ناقص قرآن و روایات وارد میدان شد. 

صحت سنجی دوم براساس تحقق است. وقتی خدا فرموده که کسی عبث را کنار بگذارد و ذکر در او شکوفا بشود و… پس باید در بیرون نیز این اتفاق بیفتد. اگر خدا فرموده که با انجام دادن کاری فلان اتفاق می‌افتد پس به آن نتیجه رسیده شود. 

ما هر دو نوع صحت سنجی را انجام نمی‌دهیم. اولی را انجام نمی‌دهیم چون سخت است، ۴ نکته را از قرآن به دست می‌آوریم و تمام. وقتی من و شما اسممان را اندیشه‌ورز می‌گذاریم به این معناست که در این حوزه فکر می‌کنیم،‌ نمی‌توان بدون مطالعه کامل دین نظر بدهیم. بعضی افراد دومین نوع صحت سنجی را انجام نمی‌دهند چون می‌ترسند که انجام دهند و نتیجه نگیرند. 

در صورتی که ما می‌گوییم مطالعه کن و بعد اجرا کن. اگر به آن نتیجه نرسیدی دوباره مطالعه کن چه اشکالی وجود داشته که به نتیجه نرسیده‌ای. کار بسیار باشکوهی است که قانون خدا را وارد میدان عمل کرده و شکست می‌خوری و دوباره مطالعه می‌کنی. این رفت و برگشت‌های زیاد می‌تواند فرد را مجتهد هم بکند. 

ما تا زمانی که معصوم نباشیم باید آزمون و خطا بکنیم. حال تفاوت ما با افراد بدون دین در این است که آن فرد ۱۰۰درصد آزمون و خطا می‌کند اما ما گزاره‌های زیادی از دین گرفته‌ایم و فهم خودمان را ارتقا می‌دهیم. حداقل با این فهمی که به دست می‌آوریم از یک فرد غربی ۱۰ قدم جلوتر هستیم. شهید مطهری در خصوص تجربه می‌گوید که تجربه تعالی فرد در فهم حقیقت است. ما بدون تجربه نمی‌توانیم فهم‌مان را ارتقا دهیم. این که تحربه‌هایمان مطابق با قرآن باشد به صدق و حقیقت بسیار نزدیک‌تر است تا این که بدون هیچ پیش فرضی عمل کنیم. 

فهم دین

به محض این که وارد موضوع استفاده از دین می‌شویم اولین جمله دینی این هست که شاید اشتباه بفهمی. خب اگر من اشتباه بفهمم و جلوتر نروم که چه کسی جای من این کار را می‌کند. وقتی حرکت نکنیم مجبور می‌شویم که نظریه‌ای را بپذیریم که باید دنیا پر از کثافت و لجن بشود تا امام زمان ظهور کند. در جواب باید گفت که من باید به اندازه فهمم از قرآن پا به عرصه عمل بگذارم. خدا هم گفته «لیقوم الناس بالقسط» مردم باید عمل کنند نگفته که معصومین باید عمل کنند. این ذهنیت باید در جامعه دینی اصلاح شود. حضرت امام فرمودند که بزرگترین حجاب استفاده از قرآن در تاریخ اسلام این بوده است که با چوب تفسیر به رای بر سر مردم زده‌ایم و گفته‌ایم که خودتان به سراغ قرآن نروید. 

امام گفته‌اند که بر هر مسلمانی واجب است که خودش قرآن را بخواند و بفهمد و به آن چه که فهمیده عمل کند. ما که نمی‌توانیم به مردم بگوییم به سراغ قسمت فهم دین نروید. امام می‌گوید که همه ما باید تدبر کنیم یعنی آن چه که مفسران می‌گویند در زندگی من چه کاربردی دارد. 

آیات یکسری تفسیری دارد ما که مفسر نیستیم پس باید به سراغ نوشته‌های علامه طباطبایی برویم. بعد از مطالعه تفسیر باید در خصوص کاربردش در زندگی فکر کنیم. 

تدبر یعنی مراد متکلم را بفهمیم و زندگی را با آن تطبیق دهیم. اگر این کار را نکنیم چه کسی باید انجام دهد. اگر قرآن را اشتباه بفهمم بهتر از این است که کلا اشتباه باشم. 

سوال یکی از حاضرین در کارگاه: از کجا بفهمیم که میوه‌ای به دست بیاوریم که به دیگران بدهیم.

آن میوه در رفتار مشخص می‌شود نه فقط به گفتار. برای همین است که به مقام اسوگی دست پیدا می‌کند. این میوه هم توسط فرد تولید نمی‌شود بلکه از حکم گرفته می‌شود. 

اگر بخواهیم که اخلاص را در یک نفر فعال کرده و تشدید کنیم چه کاری باید انجام دهیم. ایجاد خود اخلاص کار بسیار سختی است حال تشدید اخلاص که بسیار سخت‌تر هم هست. حالا گفته می‌شود که روضه آمده برای تشدید اخلاص، در واقع می‌توان گفت که میوه است. هر کسی که خود را در آن موقعیت قرار دهد شروع به تشدید اخلاص می‌کند. لذا احکام میوه‌های ملکوت هستند ما که نمی‌توانیم میوه تولید کنیم.

سوال یکی از حاضرین در کارگاه: چرا نظام دین که از بنیاد تا عمل است را از مسائل جدا می‌کنیم؟

ما نیاز به وحی داریم چون موضوعش از بنیاد تا روی زمین ادامه دارد. گاهی ممکن است که به این آیه از سوره نور برسید:‌ «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ أَزْكَىٰ لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ». وقتی به این آیه می‌رسیم با خود می‌گوییم که مسئله‌ای داشتیم و این جواب همان مسئله است. ما باید نگاه دیگری داشته باشیم و با خودمان بگوییم که وقتی خدا این آیه را نازل کرده چه مسئله‌ای برایش مهم بوده. با این نگاه می‌توانیم موضوع محور به مسئله نگاه کنیم نه مسئله محور. در واقع ما باید مسئله را از دل این آیه تولید کنیم. 

وقتی این کار را بکنیم مسائلی به دست می‌آوریم که ممکن است که بسیاری از مسائل موجود را نقد و بررسی کند. اصلا ممکن است بگوید که نصف مسائل غلط است. وقتی مسائل را به دست آوردیم به واقعیت برویم و با واقعیت تطبیق دهیم. اتفاقا ۱۰۰ تا از مسائلی که غربی‌ها مطرح کرده‌اند اشتباه است. 

برخی از مسائل مانند افسردگی فردی است و می‌توان در مدت زمان ۶ ماه به نتیجه رسید. برخی از مسائل نیز نیاز به نظام معرفتی دارند که مثلا  ۳۰ سال زمان می‌برد. مقام معظم رهبری در سخنرانی سال ۸۶ خطاب به مسئولین آموزش پرورش می‌گوید که نظامی برای تعلیم و تربیت به دست بیاورید و به دست آوردن این نظام ممکن است ۱۵ سال طول بکشد. در ادامه می‌گویند که فکر نکنید که این ۱۵ سال زمان زیادی است. اگر سال ۸۶ شروع به مطالعه می‌کردند سال آینده باید به نتیجه می‌رسیدیم اما شروع نشد. 

ما باید اندیشکده‌هایی داشته باشیم که پروژه‌های ۲۰ ساله داشته باشد اما اصلا این موضوع تعریف نشده است. در جامعه ما بودجه‌ای به پژوهش ۲۰ ساله داده می‌شود و نه پژوهشگری این مدت زمان می‌گذارد. در بالاترین حد ممکن عمر پژوهش‌های ما ۲ سال می‌باشد. در ابتدا باید پژوهشگر‌های ما علاقه‌مند به پروژه‌های بلندمدت شوند. بعد از این اتفاق مدیران اجرایی نیز علاقه‌مند خواهند شد. 

سوال یکی از حاضرین در کارگاه: بعد از این که از قرآن نظام مسائل درآمد چه کنیم؟

بعد از این که نظام مسائل را از قرآن به دست آوردیم باید در میدان واقع اصلاح کنیم. به طور مثال در خصوص حجاب قرآن را مطالعه کردیم و مسائل دیگری را حول حجاب پیدا کردیم. به طور مثال یکی از مسائل این است که بچه وقتی به ۳-۴ سالگی رسید وقتی خواست به اتاق پدر و مادر برود باید در بزند. حال مسائل غربی‌ها را نیز بررسی می‌کنیم و می‌بینیم که در مسائل‌ آن‌ها این مسئله نیست پس اضافه‌اش می‌کنم. این مسئله و راه حل را به مهد کودک‌ها می‌دهیم و بعدا بررسی می‌کنیم که چه میزان روی حجاب و عفاف تاثیر گذاشته‌ است. 

ما اصلا این مطالعات را انجام نمی‌دهیم. سوره پروتکل درمانی برای عفاف و حجاب دارد. این پروتکل را به واقعیت می‌بریم و با مسائل روبرو می‌شویم و متناسب با میدان واقع جواب قرآن را می‌دهیم. آموزش را شروع می‌کنیم و بعد از چند سال نتیجه را بررسی می‌کنیم. اجرا کنیم اگر جواب نگرفتیم به این معناست که مطالعه‌مان درست نبوده. 

دنیای امروز دنیای تحقق است و از آن جایی که خودشان با علم خودشان در تحقق یکسری آثاری را رقم زده‌اند انتظار دارد که ما قبولش کنیم. در صورتی که چیزی که تحقق پیدا کرده انسان‌ها را بیچاره کرده. ما باید وارد میدان تحقق شویم. 

رویدادهای مرتبط