چند برشِ محتواییِ کوتاه از هفتمین رویداد دوزیست
با محوریت «محاکمه» از فرانتس کافکا و «مرد عوضی» از آلفرد هیچکاک
این رویداد در خرداد ۱۴۰۱ توسط باشگاه فیلم و کتاب دوزیست در خانه اندیشهورزان برگزار شد.
امیررضا مافی، منتقد سینما:
ما دربارهی چیزی صحبت میکنیم که تلقی جنونآمیزِ بروزِ قانون در جهان مدرن است؛ بسیاری از آدمها با روح مدرنیته دچار مشکل شدند.البته قانون قبل از دوران مدرنیته و همواره در جهان وجود داشته است؛ ولی شما با پدیدهای روبهرو هستید که صحیح است؛ اما کامل نیست. ما با قانون ناقص مواجهیم. به همین خاطر است که ما از قانون پناه میبریم به یک امر استعلایی و میگوییم: پناهبرخدا!
– هم در مرد عوضیِ هیچکاک و هم در محاکمهی کافکا، خلأ پناه وجود دارد. نهادی که میبایست زندگی انسان مدرن را سامان ببخشد و با اینکه حضور دارد، اما ناقص است و تهی از معنا و اخلاق شده است.
– ما در محاکمهی کافکا، با چه چیزی مواجه هستیم؟ ما در فقدان واضع و ضابط هستیم؛ یعنی مشخص نیست که دلیلِ وضع این قانون چیست!
اصلاً خود این قانون تهی است و عملاً قانونی وجود ندارد. دلیل گرفتاریفرد هم مشخص نیست، خودش هم نمیداند! ولی همه در یک سمفونی باهم حرکت میکنند بدون اینکه دلیل و چرایی گرفتاری عیان باشد.
– میان محاکمهی کافکا و فیلم هیچکاک یک تفاوتهایی وجود دارد. یکی سیستمی را نقل میکند و دیگری یک جهانبینی را نقل میکند که به نظر من قابلبررسی است. در جایی که قانون کم میآورد، برخی نسخهها پیشنهادشان این است که به یک امر فرامادی مراجعه کنیم. ببینید یافته شدن مجرم اصلی و نجات یافتن بالسترو بر اثر یک حادثه است و این تصادف، مشیت الهی است. به نظر من هیچکاک گزینهای ارائه میکند بر مبنای اینکه گریختن و در کل قانون، اساساً امری نسبی است. ما باید به این برسیم. کافکا هم همین موضوع را بیان میکند و میگوید قانون، یک امر نسبی است که خودمان آن را وضع کردهایم.
محمد قربانی، منتقد سینما:
– در فیلم «مرد عوضی» صحنهای هست که بعد از تلاشهای بسیار،بالستروی از همهجا ناامید، روبهروی مادرش مینشیند و مادر به او میگوید: دعا کردی؟ و بعد از اینکه مادر و پسر هر دو دعا میکنند، سارق اصلی پیدا میشود.
– این ایده مطرح میشود که انسان، هراندازه که امکان دارد خیر باشد، به همان اندازه هم میتواند شر باشد. در سینمای هیچکاک، اساسیترین مسأله گناه است و به نظر من، بسیار متأثر از داستایوفسکی است. گوییگناه معلق است و هر لحظه ممکن است حادث شود. مشخصات مدرنیته را هم که کموبیش میشناسیم:
۱- بهشدت انسانمحور است.
۲- تنهایی را برای انسان رقم میزند.
– عدالت در جهان مدرن، بهگونهای متفاوت از جهان کلاسیک تعریف میشود. اگر در جهان کلاسیک، قانون، قانونِ خدا بود، در جهان مدرن قانون، قانونِ انسان است. بر اساس منافع عمومیای که در واقع محدودکنندهی منافع فرد است و این امر برای هیچکاک و هم کافکا مسئلهاست که این مدرنیته، با منِ فردِ تنها چه خواهد کرد؟
– هیچکاک روح جهان مدرن را با میزانسن سینمایی ترسیم میکند. آنچه هیچکاک میگوید، در هیچ مدیوم دیگری غیر از سینما اتفاق نمیافتد. هیچکاک بعد از خلق یک بحران عمیص، با قاطعیت در نقطهای میایستد و میگوید راهحل اینجاست؛ اما کافکا در وضعیت توصیف موقعیت باقی میماند و یک جهان سیاه را که با قانون به بنبست رسیده، به تصویر میکشد.