عنوان جلسه «مسئلهی هویت در نظام اندیشکدهای ایران» مطرح شده و زمانی که چنین عناوینی مطرح میشود یعنی نیاز به دهها جلسه دارد؛ زیرا بحث، بحث بنیادینی است. اصولاً برای برخی پرسشها و مسئلهها که شاید جوابهای کوتاهمدت داشته باشد، بتوان با یکی دو جلسه به راهحل رسید؛ اما در باب چنین بحثی، هم باید افراد زیادی در این حوزه نظر بدهند اعم از کسانی که در حوزه اجرا فعالاند و هم فعالین حوزه دانشگاه و اندیشکده که مابین این دو قرار .دارند. از این بابت، بحث نیاز به گستردگی حوزه کارشناسی دارد
هر موضوعی با یک سؤال شروع میشود، سؤالی که من مبنای بحث خود قرار میدهم این است که: «چرا نظام اندیشکدهای ما با چالش یا بحران هویت مواجه است؟» برای پاسخ به این سؤال، یک مقدمه مفهوم شناسی لازم است تا بحث چارچوبمند شود. اول اینکه هویت چیست؟ اندیشکده چیست؟ و ترکیب این دو چه میشود؟
به زبان ساده، هویت تعریفی است که هر فردی یا گروهی از خودش دارد و تعریف و دیدگاهی که دیگران از او دارند. تعریفی که هر فرد یا گروه از خودش ارائه میکند، خطکشی و تمایزی است که میان خودش و دیگری میگذارد و تفاوتها مشخص میشود و هویتها تعریف میشوند. اساساً اگر مرزها و تفاوتها مشخص نباشند، هویتی هم شکل نمیگیرد. اینها بخش انتزاعی بحث ما هستند و نتیجه این تعاریف این است که هویت یک ذهنیت و یک امر برساخته است. یعنی ممکن است بسیاری از این مباحث فیالواقع وجود نداشته باشد؛ اما برساخته شدهاند. هویت وقتی ارزش پیدا میکند که ساخت خوبی از آن انجام شده باشد، ولی وقتی ساختی ضعیف و منفی از هویت داشته باشیم به دیدگاههای مخربی میانجامد. مثلاً در عموم این طور برساخت شده که ساکنان شهر زید همه ثروتمند هستند، شاید اینطور نباشد اما برساخت ذهنی از آن اینطور شکلگرفته است. یا مثال دیگر، ذهنیتی است که راجع به زندگی در آمریکا و اروپا داریم. در کشور خودمان، برق بیستوچهارساعته داریم و به لحاظ معیشتی خیلی امکانات داریم؛ اما ذهنیت بسیاری از افراد، آن برساختگی که اتفاق افتاده و تعریفی که از وضعیت کشور خودش ارائه میکند، خیلی ضعیف است. من چهار سال در لبنان زندگی کردم، گاهی به قدر روزی ۲ ساعت آب و برق داشتیم. هویتها دقیقاً همین برساخته ها هستند؛ یعنی چیزی که از خود تعریف می کنیم.
در پاسخ به پرسش «اندیشکده چیست؟» اندیشکده مکانی است که بهنوعی در آن تولید علم صورت میگیرد؛ اما مخاطب آن حکمران است. اندیشکدهها برای حکمران و حکمرانی تولید علم میکنند. در دانشگاه تولید علم برای بخشهای مختلفی صورت میگیرد و یکی از موضوعات هم میتواند حکمرانی باشد؛ اما در اندیشکدهها تولید علم به طور خاص برای حوزههای مختلف حکمرانی است. اشتباهی که در بحث اندیشکدهها صورت میگیرد این است که پژوهشکدهها را بهنوعی اندیشکده بهحساب میآورند، درحالیکه فیالواقع پژوهشکدهها اندیشکده نیستند. مباحثی که در پژوهشکده مطرح میشود، شاید لزوماً مورداستفاده حکمرانان قرار نگیرد. مثلاً اگر مسئله یک پژوهشکده آب است، بخش سیاستی آن پژوهشکده جزو اندیشکده محسوب میشود و یا بخشهای دیگر که مباحث سیاستی دارند و مرتبط با سیاستگذاری است به اندیشکدهها مربوط میشود؛ بنابراین، یک مرکز شکل میگیرد و در آن برای بحث سیاستگذاری، تولید علم صورت میپذیرد. به همین دلیل به آن اندیشکده میگویند. باید دقت داشته باشیم تعریفی که ارائه میدهیم گستردهتر نباشد که باز هم منجر به بحران هویت نشود.
در حقیقت، اندیشکدهها واسطی میان علم و حکمرانی هستند. اگر مثال اجزای بدن را بزنیم مثل غضروف میماند که دو استخوان را به هم وصل میکند تا تسهیلگر دو استخوانی باشد که میخواهند حرکت کنند. هرچه سطح علمی و سطح جوامع، مدرنتر باشد از اندیشکدهها بیشتر استفاده میکنند. در کشورهای توسعهیافته تعداد اندیشکدهها بیشتر است. در کشورهای فقیر هم تلاش میشود شکل آن را برای حفظ آبرو پیاده کنند. کشورهای توسعهیافته روی بنیان کار میکنند. بسیاری از پیشرفتهای ظاهری کشورهای توسعهنیافته از جمله تعداد اندیشکدهها بابت همین ظاهرسازی و ایجاد شکلی از پیشرفت برای در حرکت نشاندادن خودشان است. ما در ایالات متحده آمریکا بیشترین تعداد اندیشکدهها را داریم؛ در یک ایالت کالیفرنیا بهاندازه کل کشورهای آفریقا اندیشکده وجود دارد. در دنیای جدید، کارکرد اندیشکدهها اغلب روی تولید ایده و تصمیمگیریها و همکاری است. اما هرچه کشور توسعهیافتهتر میشود، ابعاد کار اندیشکدهها گستردهتر میشود و انتقال هدفمند تجربه هم انجام میشود. یعنی کارگذاری که مثلاً وزیر بوده در اندیشکده مشغول به کار میشود و بهنوعی انتقال تجربه می کند. در کشور ما بسیاری از وزرا که بازنشسته شدهاند یا در خانه هستند یا از کشور رفتهاند. در ممالک توسعهیافته اینطور نیست و حتی بهصورت پارهوقت در اندیشکدهها حضور دارند و با تجارب خود بستر لازم را فراهم میکنند؛ بنابراین کسی که در حوزه اندیشکدهها کار میکند هم میتواند وزیر خوبی باشد هم دبیر خوبی. منظور از اصطلاح دبیر، معلم و انسان دانشگاهی است. افرادی که در اندیشکده کارکردهاند میتوانند در هر دو حوزه فعال باشند. در آمریکا اغلب وزرا از افراد اندیشکدهها هستند. اکثر اساتید برجسته که در این حوزه فعالیت میکنند و مقالات خوبی دارند مثل آقای کسینجر، کسانی بودند که هم ابتدا و هم انتهای کارشان در اندیشکدهها بودند. یکی از چالشها در اندیشکده این است که وقتی میخواهیم مهمان دعوت کنیم از دوستان دانشگاهی استقبال نمیشود؛ زیرا با این حوزه فاصله دارند و از دوستان اجرایی هم استقبال نمیشود زیرا مسلط به بحث نیستند. این فاصله را اندیشکده باید پر کند و حلقه واسط باشد.
حالا باید تعریف کنیم که اندیشکده باید در چه جایگاهی قرار بگیرد. اندیشکده در ایران هویت خاصی ندارد. دیگران تعریف درستی از اندیشکده ندارند. اتفاقی که باید بیافتد این است که اولاً اندیشکده خود هویت خود را تعریف کند و برای افرادی که در اندیشکده هستند هم باید هویت تعریف شود. در ایالات متحده، لابیگران و افراد اندیشکدهها کاملاً مستقل و تعریفشده هستند و شغلشان به رسمیت شناخته شدهاست. خودانگاره فردی در اندیشکده باید تعریف شود و تمایز آن با حوزه اجرا و دانشگاه مشخص شود. وقتی انگارهای از خودمان نداریم سیستم افراد را یا به سمت خرفتسازی میبرد و یا مهاجرت میکنند تا برایش هویتی تعریف کنند. اکثر افراد فعال در حوزه اندیشکده که مهاجرت میکنند مقاصد مالی ندارند، اصلاً کسی که مقاصد مالی دارد وارد حوزه پژوهش و توسعه نمیشود. اما مهمتر از آن، هویت و ارزشمندی جایگاهش را نیاز دارد.
بنابراین، اینکه «چرا نظام اندیشکدهای ما با چالش یا بحران هویت مواجه است؟» پاسخ، ضعف جایگاه اندیشکده در کشور و فردی که در این حوزه فعالیت میکند است. اکثر وزرا و فعالین حوزه اجرا بعد از بازنشستگی یا به دنبال استخدام در دانشگاه هستند یا تمایل دارند در خود ادارهای که هستند ادامه کار بدهند و بازنشستگی را تمدید کنند. این افراد باید در حوزه مربوطه، به افراد فعال در همان حوزه، تجربه انتقال دهند نه در دانشگاهها برای دانشجویان کارشناسی. چراییِ آن دو پاسخ دارد: اول اینکه، خود اندیشکدهها در ایران جایگاهی ندارند؛ به دلیل اینکه افرادی که در رأس کار بودند برای اندیشکدهها جایگاه درستی قائل نشدند و هویتش را به رسمیت نمیشناختند. دوم بحث نیروی انسانی است؛ افراد بعد از بازنشستگی یا به دنبال مزایا هستند یا به دنبال شأن و هر دوی اینها در محیط اندیشکده وجود ندارد. بالاترین حقوقی که در اندیشکدهها میدهند ۱۵ میلیون تومان است، ازاینرو نه مزایای مادی دارد و نه معنوی. دانشگاه در ایران شأن بالاتری دارد. درحالیکه در کشورهای توسعهیافته اکثر افراد معتبر به اندیشکده میروند. تمام ژنرالهای رژیم صهیونیستی، در اندیشکدهها فعال هستند. این دو اتفاق رخ نداده و حالا پرسش این است که چه باید کرد؟
و اما توصیههایی در این باب …
اولاً باید برای تعریف هویت، جایگاه اندیشکدهها و افرادش در سطح کلان ارتقا پیدا کند. یعنی طبق یک مثلث، اندیشکدهها تولیداتی ارائه کنند که کاربردیتر باشند و در ساختار به سیاستگذار و سیاستمدار بیشتر کمک کند. یکی از ضعفهای اندیشکدهها این است که خودشان را با دانشگاه اشتباه میگیرند و محصولاتی را تولید میکنند که عموماً به درد سیستم نمیخورد و یا اینکه چیزی تولید میکنند که اصلاً با راهبردهای آن سازمان سازگاری ندارد و یا اینکه اساساً طرحهای ضعیفی دارد.
دوماً، دانشگاهها بهخاطر هماهنگی با استانداردهای اروپا، بحثی دارند به نام آموزش که اساتید در آن تدریس میکنند و در بخش دیگر، ارتقا است که برای آن مقاله ارائه میکنند. معمولاً زحمت این مقالات را دانشجوها میکشند و اساتید به اسم خودشان ثبت میکنند. در کشورهای پیشرفته بحث ارتقا و ارائه مقاله در دانشگاه برای این است که ارتباط دانشگاه با حوزه اجرایی حفظ شود؛ ولی در ایران حالتی شکلی دارد و با آن چنین برخوردی میشود. از طرف دیگر، دانشگاهها باید حضور پیدا کنند تا افرادی که آموزش میدهند بتوانند در اندیشکدهها کار کنند. گروه بعدی تصمیمسازان هستند که باید بدانند مشکل حکمرانی را میتوان به کمک این گروهها حل کرد. این مثلث (حکمرانی، اندیشکده و دانشگاه) باید کمک کند که این ارتقا اتفاق بیفتد: آموزش درست، تولیدات درست و تصمیم درست. خود اندیشکدهها باید تولیدات درست با نیروی انسانی درست داشته باشند.
یکی از کارهایی که در راستای ارتقا باید انجام داد این است که اندیشکدهها باید از نظر وابستگی سیاسی – جناحی مستقل باشند و معطوف به افراد نباشند. اندیشکدهها در ایران برای تأمین بودجه بیش از حد معطوف به افراد هستند. این امر نقاط ضعفی به همراه دارد، زیرا تغییر شغل افراد معمولاً وضعیت اندیشکدهها را تغییر میدهد. همچنین، تغییر مدیران اندیشکده هم همین نوع تغییر را رقم میزند و ازاینرو، اندیشکده باید مستقل شود. دوم؛ ارتقای منابع انسانی است؛ در بیمهها، وضعیت معیشتی و ارتقای جایگاه افراد اوضاع نابسامانی داریم. ارتقای جایگاه معنوی و بهبود جایگاه کاری نیز از دیگر مواردی است که باید به آن توجه نمود.
نویسنده: حسین آجرلو