نشست واگشت
بررسی عملکردهای سازمان صدا و سیما در انتقال فرهنگ ابتدای انقلاب به نسل بعد با بررسی عوامل درون و برون سازمانی.
نشست واگشت با هدف، یافتن نقاط ضعف و قوت سازمان صدا و سیما در ۴۳ سال اخیر، شنبه ۴ام دی ماه در محل خانه اندیشهورزان برگزار شد.
دکتر مهدی منتظر قائم استادیار گروه آموزشی ارتباطات دانشگاه تهران، دکتر عبدالله بیچرانلو استادیار گروه آموزشی ارتباطات دانشگاه تهران، دکتر محمد سرشار مدیریت شبکه پویا و نهال، دکتر مسعود معینی پور استادیار گروه مطالعات سیاسی دانشگاه باقرالعلوم و مدیر شبکه چهار سیما مهمانان این نشست بودند.
مهمانان:دکتر مهدی منتظر قائم، دکتر عبدالله بیچرانلو، دکتر محمد سرشار، دکتر مسعود معینی پور
تاریخ:۴ دی ماه
امسال در معاونت فرهنگی مسئلهای داشتیم که تبدیل به ذغذغه شد. دغدغه این بود که ما بعد از ۴۳ سالی که از انقلاب میگذرد دچار یک تطور فرهنگی شدهایم. ارزشهای قالب جامعه ما از ارزشهای اوایل انقلاب که به باعث کنشگری اجتماعی میشد، دچار تغییراتی شده است. ارزشهای قالب امروزه کلان شهر تهران با رویکردهای فردگرایانه پیش میرود که هیچ سنخیتی با ارزشهای اوایل انقلاب ندارد. با آسیبشناسیهایی که انجام دادیم به چند دلیل رسیدهایم که مورد اولش رسانه است. برای بررسی معایب رسانه حاکمیتی این برنامه را تدارک دیدیم. در این نشست گفتگو محور به دنبال معایب هستیم تا به این نکته برسیم که در آینده چه کنیم تا دوباره آسیبی صورت نگیرد.
عبدالله بیچرانلو استادیار گروه آموزشی ارتباطات دانشگاه تهران
مسئلهی بیان شده از دهه ۷۰ به شدت مطرح است. به ویژه با اجرای سیاستهای توسعهای که در دوره مرحوم هاشمی رفسنجانی مطرح شد، صاحبنظران طرح کردهاند.
از منظر دانشگاهی مسئله مطرح شده به حوزههای مختلفی مانند جامعهشناسی و روانشناسی و … مربوط میشود و با نگاههای مختلف بررسی میکنند. من از حوزه ارتباطات به این مسئله نگاه میکنم، از حوزهای که در موردش مطالعاتی داشتهام.
ارتباطات در یک کشور، میتواند نشاندهنده سیاستهای کلان آن کشور باشد. به صورت کلان به ارتباطات میتوان به دو شیوه ارتباطات انتقالی و ارتباطات آیینی نگاه کرد. ارتباطات انتقالاتی به معنای توسعه فناوریهای گوناگون اطلاعاتی و ارتباطی و تمرکز بر رسانههای جمعی که شبکههای اجتماعی است. ارتباطات آیینی نیز که بر محوریت ارتباطات میان فرهنگی توسعه پیدا میکند.
بعد از انقلاب به ارتباطات انتقالی وزن بیشتری داده شد. زمانی که انقلاب صورت گرفت، استفاده از تلویزیون در اوج خودش بود. در آن دوره سینما خودش را در رقابت شدید با تلویزیون میدید. رهبران انقلاب نیز تلویزیون را رسانهی در حال گسترش میدیدند. بنابراین وزن زیادی به تلویزیون داده شد برای اینکه فرهنگسازی در کشور اتفاق بیفتد. زمامداران دینی به شدت دوست داشتند که با استفاده از رسانهای با خیل عظیمی از مردم ارتباط بگیرند.
دهه ۶۰ توسعه حداقلی صورت گرفت، بعد از اتمام جنگ و به خصوص از ریاست ضرغامی به اوج خود رسید. در این زمان وزنی به تلویزیون داده شد تا برای هر مقصود و منظوری فرهنگی استفاده شود. اساسا تکنولوژیهای رسانه به آن رامی نیستند که با یک نگاه ابزاری برای هر جهت و مقصود استفاده شود. از زمانی که با یک حمایت مالی بی بی سی فارسی و من و تو راه افتاد این شبکهها رقیب جدی برای تلویزیون شدند.
کم کم شبکههای ملی و استانی اضافه شدند. برای محتوای شبکهها برنامه ریزی زمانی نیز میشد مثلا ماه مبارک رمضان و نوروز. تلوزیرون نیز از این ایام استفاده میکرد تا برنامههای دینی را گسترش دهد با نگاه ترویج دین.
تلویزیون با گسترش رسانههای ویدئو محور در جهان متوجه شد که رقیبهای جدیتری پیدا کرده است.
در دورهای باور میشد که تلوزیون جعبه جادویی است که میتواند ابزاری برای گسترش دین و فرهنگ دینی شود. من نمیگویم که رسانهها هیچ تاثیری ندارند، بلکه میگویم تاثیرگذار هستند با اقتضائاتی. ما از تلوزیون یک شترگاوپلنگ ساختهایم که از طرفی شبکههای ما تجاری هست که مصرف گرایی را ترویج میدهد. در کنار این شبکه، شبکه دیگری به نام شبکه قرآن میسازیم.
در این زمان باید به ارتباطات میان فردی نیز وزن داده میشود. ابتدا ارتباطات میان فردی در داخل ایران و سپس ارتباطات خارج از ایران.
به نظرم الان در دورهای هستیم که اگر وزنی برای ارتباطات میان فرهنگی تخصیص داده شود، دیر نیست. وقتی با این رویکرد جلو برویم، تئاتر گسترش پیدا میکند.
در حال حاضر در دنیا، استریمینگ در حال گسترش است در کشور ما نیز این چنین است. اگر الان در تلویزیون تحولاتی صورت نگیرد و چابک نشود، از دور خارج خواهد شد.
مفهوم واگشت که در این پوستر آمده مفهوم مبهمی است که باید در ابتدا درباره مفهوم واگشت صحبت کرد. من مقالهای در فصلنامه سیاست دانشگاه تهران با موضوع نقش سناریوهای نفوذ در بازگشت پذیری انقلاب به چاپ رساندهام. در این مقاله تلاش کردم که مفهوم بازگشت پذیری را با نظریه کرین برینتون بررسی و با نظریه شهید صدر تطبیق دهم. اگر توجه نکنیم امکان دارد که تحول گفتمانی اساسی در انقلاب اسلامی صورت بگیرد. چه بسا جمهوری اسلامی باقی بماند اما مفهوم انقلاب اسلامی متحول شود. در سخنرانیهای امام و رهبر معظم انقلاب گفته شده که انقلاب اسلامی دارای چارچوب مفهومی است که ستونهای اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی هستند. در حوزه فرهنگ شامل آئین، اندیشه، سنتها و باورها را شامل میشود. در حوزه قدرت سیاست را تولید میکند و در حوزه اقتصاد موضوعش ثروت و چارچوبهای اقتصادی جامعه.
براساس نظریه ابن خلدون چهار نسل بنیانگذار و موسس، مباشر، مقلد و تخریبگر؛ انقلاب را تشکیل دادهاند. براساس این نظریه ما در زمان بروز و ظهور نسل ویرانگر زندگی میکنیم. جریانهای چارچوبهای علمی و سیاسی نشان میدهد با چالش گسسته نسلی مواجه میشویم که نسل ویرانگر را به وجود میاورد.
وقتی نسل ویرانگر در مواجهه با میراث نسل مباشرین، موسسین و مقلدین که نظام سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است با عناصری درگیر میشود. اولین عنصر بحران هویتی است که در نسل ویرانگر به وجود میآید. این نسل حزبهای زمان انقلاب را میبیند، الان را هم میبیند و دچار بحران هویت سیاستی میشود. مراجعه کنید به مجله مکتب اسلام که از دهه ۴۰ تا ۶۰ چاپ میشد و از سردبیری امام موسی صدر آغاز میشود و تا سردبیری بعضی از مراجع تقلید حال حاضر میرسد. در این مجله اندیشههای اقتصادی اسلامی در زمان پهلوی تا زمان تاسیس و تثبیت انقلاب اسلامی بیان میشود. نسل جدید، اندیشههای اقتصادی دهه ۶۰ و اقتصاد حل حاضر را میبیند و دچار بحران هویتی میشود. مثالهایی زدم تا متوجه شوید، دوگانههای نسلی بین نسل موسس و نسل ویرانگر چه اتفاقاتی را رقم میزند.
زمانی این بحران شدیدتر میشود که رسانه، تکلیفش با هیچکدام مشخص نباشد. از سوی دیگر متفکر که بیرون از رسانه دچار هرج و مرج نظری باشد. در ابتدای انقلاب به خاطر مزایا موافق با انقلاب است، زمانی که دستش از مزایای قطع شده باشد مخالف با نظام میشود.
وقتی تطورات نظری در خصوص عدالت در این ۴۳ سال را کنار هم بگذاریم به یک نظریه محصل نمیرسیم. ادبیات و نظریه مشخصی شکل نمیگیرد که رسانه نیز از این نظریه پشتیبانی کند. رهبر معظم انقلاب نیز میگویند که ما در عدالت کمکاری کردهایم. نه تنها ادبیات خوبی در این زمینه تولید نکردهایم بلکه کنشگری عدالت طلبانه نیز به وجود نیاوردهایم.
در حوزه آزادیهای اجتماعی ما بحرانهای جدی داریم. دانشجویان که هیچ، همسن و سالهای من و اساتید من نیز دچار بحران هستند. خیلی از این موارد به بیرون از رسانه بر میگردد یعنی حوزهای که باید اجماع نظری به وجود بیاورد تا جلوی این هرج و مرج را بگیرد.
مقام معظم رهبری: کار رسانه انتقال معارف و مقاصد انقلاب است.
متفکران اصیل تفکر انقلاب اسلامی را به امر سیاسی تقلیل دادهاند. تفکر انقلاب اسلامی در حوزههای مختلف مانند فرهنگ و اجتماعیات و … بروز و ظهوری ندارد. رسانه به عنوان مرکزی که باید معارف و مقاصد انقلاب را تبیین بکند. در تعاریف، سیاستها، ارزیابیها، کارکردها، انتشارها و محتوا فعال باشد به تنها فعالیت سیاسی تقلیل پیدا کرده است. دولتهای قبلی، رسانه را به مثابه توجیه کننده رفتار خودشان میدانند.
تعمیق باور دینی از راههای مختلف صورت بگیرد تا رفتار متفاوت دینی ببینیم. به طور مثال اربعین، کارکرد تغییر رفتار در جامعه ایران و عراق داشته است.
حضرت عیسی و اصحابشان از کنار لاشه سگی عبور میکردند. اصحاب به بوی بد و بدن زشت سگ اشاره کردند اما حضرت گفتند که عجب دندانهای سفیدی. برای ساختن کشور ما باید مانند حضرت عیسی به مسائل نگاه کنیم.
در انتهای نشست نیز چهار مهمان به گفتگو با هم پرداختند.
صحبتهای من متفاوت نیست از نکاتی که دو بزرگوار بیان کردند. اما سعی میکنم با زبانی دیگر و مسیر دیگری وارد موضوع شوم.
من ۷ گزاره در خصوص موضوع بیان میکنم. در ابتدا از شما میخواهم که مفهوم واژه رسانه و ارتباطات را از ذهنتان خارج کنید. بعد از اشاره به ۷ نکته من مفهوم رسانه و ارتباطات را نیز خواهم گفت.
اول باید زیر بسترهای تمدنی خودمان و چالشهایش را به خوبی درک کنیم. آقای دکتر نیز گفتند که مسئول رسانه نیست، چیز عمیقتری از رسانه است اما سرریز در عالم رسانه میکند. ما باید درک بکنیم که در کدام تاریخ و جغرافیا زیست میکنیم، بعد رسانه را وارد کنیم. ما مشکلات تمدنی را تعدیل میدهیم به آدمها که اگر فردی بیاید مشکلها حل میشود. مشکلات ما عمیقتر از افراد است. این مسائل به شدت مناقشه برانگیز هستند و من در تعریفشان هیچ اصراری ندارم. به تعداد آدمهای تاریخ از گذشته تا آینده میتوانیم برای این واژهها تعریف داشته باشیم.
ما در عمیقترین، ریزترین و کلانترین لایه وجودی ایرانی خودمان، مشکل هویتی داریم. بعضا میگویند که این مشکل هویتی ۲ رکن دارد، اما من میگویم که ۳ رکن دارد. رکن اول؛ هویت ایرانی ،باستانی، ساری و جاری. رکن دوم؛ اسلامی، شیعی. رکن سوم نیز هویت معاصر است که بخش اعظم آن با محوریت اروپای غربی و غرب چیده شده است.
حال چرا این مشکل هویتی برطرف نمیشود؟ دلیلش فقدان نظریه است. ما در ۷۰۰-۸۰۰ سال گذشته، هیچ نظریه بنیادین اسلامی یا ایرانی ارائه نکردهایم. وقتی فرد اروپایی میگوید که ما در عصر کانت یا هگل زیست میکنیم، ما نظریهای نداریم. شاید نزدیکترینش نظریه ملاصدرا باشد، نظریه ملاصدرا را نیز باید ۲۰۰ سال مطالعه کنیم تا به سیستم تبدیل کنیم.
ما در منهتیالیه بین آرمانگرایی و عملگرای گیر کردهایم. ما در مقام حرف زدن به شدت آرمانگراییم و در مقام عمل کردن به شدت غیراخلاقی و غیر آرمانی هستیم. هنوز هم بخش زیادی از فقه ما کلاه شرعی است.
برای شکلگیری یک تمدن، نیازمند عقل فردی و عقل جمعی است. دولت را از منظر عقل جمعی وارد میکنیم. اتفاقا دولت به معنای ساختاری که دفتر و تابلو دارد نیست. دولت در اینجا و کنش تاریخی به معنای همزیستی و همکنشی تمام شهروندان در میدان برساخت جمعی است. یعنی من و شما هم دولت هستیم. رئیسجمهور و نماینده مجلس هم از ما هستند که به صورت موقت یک مقامی دارند. الان در مقطعی هستیم که حکومت به معنای آن ساختار دارای دفتر و تابلو را بزرگ کردیم و انسان عام را سرکوب کردهایم.
اشکال بعدی این است که دولت ما رانتی است. دولتی که ۱۰۰ سال است که نفت را میفروشد و با این پول به دنبال آرمانها و اهداف خودش است. ماهیت دولت ما رانتی است چون نیازی به جامعه ندارد، منبع درآمدش و مشروعیتش را از جامعه نمیگیرد. طبق آمارها این دولت ۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه دارد که با هیمن سرمایه میتواند بدون نیاز به مردم به حیات خودش ادامه دهد. دولتی که این چنین از تاریخ و جغرافیا جدا شود، قطعا دچار توهم خواهد شد.
ویژگی بعدی اینکه ما دولت و حکومتی داریم که برآمده از یک انقلاب مردمی و حداکثری بوده است. اگر بحران نظریه را در نظر بگیریم، انقلاب ما از همان ابتدا نیز بحران نظریه داشته. سالی که انقلاب شد من ۱۲ سالم بود و به جای مادر و عمهام رای دادهام. من در وقوع تقلب مشارکت داشتهام.
عنصر هفتم که عناصر قبلی را به هم متصل میکند. ما فرهنگ، اخلاق و نظام ارزشی ایرانی شدهای داریم که تا اندازه زیادی عامدا ضد تفکر و تولید است. دوستان اشاره به مصرفگرایی کردند که در تولید تاریخ افزایش پیدا کرده است.
حال بررسی کنیم که در این بستر از تمدن، تاریخ، جغرافیا و … ارتباطات چیست. آقای بیچرانلو به این نکته اشاره کردند که روحانیت قبل از انقلاب تصور میکرد که اگر تلویزیون در اختیارش باشد چه اتفاقاتی خواهد افتاد. اشاره نشد اما این فتنه از ویدیئو شروع شد. ما فکر میکنیم که فقط ما هستیم و دنیا کاملا برای ما اهدافی چیده است. تعارف نکنیم اما خیلی از تفکرات توهم آلوده است. یکجاهای از دانش خیلی ناقص نسبت به جهان معاصر و رسانه شکل میگیرد. نه تنها گفتمانهای خصوصی بلکه گفتمانهای عمومی مسئولین مملو از گزارههای بسیار نادرست به لحاظ فلسفی، تاریخی و تمدنی است.
روزی که انقلاب شد و ما فکر کردیم که تمامی این ابزارها تحت اختیارمان است. تکنولوژیهایی به وجود میآید که زیر پای ما را خالی میکند. ماحصل ارتباط جمهوری اسلامی با رسانه، دفاع مقدس و جنگ بود. نبوغ شهید آوینی و هیچکدام از بزرگان نبود که صدا سیما را تبدیل به یک ستون پیشبرنده جنگ و همگرایی کرد. حرف من این نیست که آنها نبوغ نداشتهاند بلکه میگویم شرایط جامعه را در نظر بگیریم. سرمایههای جامعه ما که به خاطر نظام پهلوی امکان تجلی نداشتند در زمان انقلاب تجلی پیدا کردند. سوال اینجاست که اگر شهید آوینی الان زنده بود از مدیران صدا و سیما موفقتر میشد یا خیر. اگر مدیران صدا و سیما الان در زمان جنگ بودند چه میشد. من شما را دعوت میکنم که فقط به فرد نگاه نکنید، لایههای عمیقتر را بررسی کنید.
زمانی که ما فکر کردیم رژیم پهلوی را ساقط کردیم و ابزارها دست ما هستند. رقبایی به وجود آمدند و تهاجم فرهنگی شروع شد، ماهواره پخش شد و در آخر هم اینترنت و تکنولوژی به وجود آمد.
نیازهای رسانهی ارتباطی امری تاریخی است. این نیازها با دوست کم نمیشود، با دوست افزایش پیدا نمیکند. جامعه بستر تاریخی خودش را طی میکند، در این بستر هویت جوانی، زنانگی و … تکثر پیدا میکند. این تکثر هیچ ارتباطی با ایران و فلان سیاست ندارد. با تمامی مکانیزمهای مداخلهای میتوان درصدی از این تغییرات کاهش یا افزایش داد. به طور مثال فرزندپروری را در حدود نیم درصد افزایش یا کاهش داد.
واقعیت جهان اجتماعی را باید به خوبی درک کنیم تا متوجه شویم که با ابزارهای رسانهای چقدر میتوانیم مداخله کنیم. برای مداخله کردن ما نیاز به تغییر محتوایی داریم. تغییرات محتوایی نیز به هیچ وجه فنی نیست بلکه امری ارتباطی است. رسانه را نمیتوانیم به دست آدمهای فنی بدهیم یا آدمهایی که بدون داشتن پایهها به دنبال تحقق بخشیدن به چیزی هستند که در میدان عمل در نیامده.
ارتباطات اجتماعی را به رسانه تنزیل دادهایم که انحراف بسیار بزرگی است. در انقلاب اسلامی بدین صورت است که در هر جا به مشکل میخوریم ادارهای درست میکنیم. امر اجتماعی ما دچار مشکل است و با نهاد و بودجه حل نخواهد شد. حال رسانه را هم به سازمان صدا و سیما تنزل دادهایم. در حال حاضر نیز سازمان صدا و سیما دچار بحران کارکردی با سازمانهای بالاتر و هم عرض خودش است.
آقای دکتر در صحبتهای خودش بیش از ۱۰ بار اشاره کرد که مقام معظم رهبری گفتهاند که. من تابع ولایت هستم اما میخواهم به نکته دیگری اشاره کنم. به نظرم وقتی ما در حوزههای میخواهیم حرف بزنیم، باید بگوییم که ما رفتیم خدمت مقام معظم رهبری و این نکات را گفتیم نه اینکه ایشان گفتند. سازمان صدا و سیما مثل هر عرصهی دیگر، باید متخصصترینهای کشور را در دل خودش داشته باشد. این متخصص خدمت مقام معظم رهبری میرود و سناریوهای خودش را بیان میکند. متخصص میگوید که ما توصیه میکنیم، شما تصمیم بگیرید.
صدا و سیما روابط عمومی دولت و حکومت نیست. در واقع صدا و سیما رکن چهارم عرصه عمومی جامعه بشریت است. ما سه قوه داریم، قوه چهارم ارتباط جمعی است. آقای دکتر میگویند که امر سیاسی به صدا و سیما سلطه پیدا میکند. سلطه همین است که عرصه سیاسی به صدا و سیما دستور میدهد که مدیر شبکهاش چه کسی باشد. مجلس و رئیسجمهور بودجه صدا و سیما را مشخص میکنند اما هیچ دستگاهی حق ندارد که در خصوص اتلاف بودجه صدا و سیما نظارت بکند.
باید نهاد با نهادهای دیگر رابطهاش را تنظیم کند. باید رابطه بین نهاد ارتباطات با نهاد اقتصاد مشخص باشد. اگر ما معنای اقتصاد سیاسی را در تنظیم رابطه بین نهادهای اجتماعی درک نکنیم، از در و دیوار سازمان فساد میبارد. تا زمانی که نتوانیم رابطه نهادی را تعریف کنیم، رابطه سازمانی تعریف نخواهد شد. با این وضعیت است که شتر گاو پلنگی شکل میگیرد که هیچکاری نمیکند اما همه چیز را میخواهد.
دانش چیزی که مسائل گفته شده را به لایههای میانی متصل میکند. هر جامعهای باید یک نظام دانش داشته باشد. نظام دانش به هیچ عنوان به معنای دانشگاه نیست. نظام دانش و آگاهی چیزی است که ما را از وضع موجود به وضع مطلوب هدایت میکند. اگر فرایند شناخت، داوری و ارزیابی وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب و مسیر حرکت از وضع موجود به مطلوب را به مسئولین وضع موجود بسپاریم. اینها جلوی نقد، تعریف وضع موجود را میگیرند و در راستای اهداف خودشان حرکت میکنند. یا در تخصیص منابع به گونهای حرکت میکنند که وضع مطلوب چیزی بشود که موجود است.
وضع مطلوب را باید تا حد زیادی ایدوئوکهای بیرون از حکومت، رهبران مذهبی و… باید تعریف بکنند. دانشمندان نیز مسیر حرکت از موجود به وضع مطلوب را ترسیم میکنند. وقتی که سیستم دانش را قفل کنید و کلیدش را به ساختار سیاسی موجود بسپارید پارادوکس به وجود میآید. به این معنا که آدمهای به جای اینکه مدیران عالمی باشند، محافظه کار بار میآیند.
راه برون رفت از وضع موجود همیشه آشفته به وضع مطلوب خلاقیت و نوآوری است. خلاقیت و نوآوری باید مهمترین ویژگی سازمانهای رسانهای باشد. خود دوستان صدا و سیمایی میگویند که پرسنل، نماینده جامعه نیست. از طرف دیگر ساختار تشکیلاتی به جای اینکه به سمت تولید و خلاقیت معطوف باشد به پیش تولید و پس تولید معطوف است. در آخر منافع سازمانی از منافع کلان اجتماعی، سیاسی و تمدنی مهمتر است.
در ادبیات جدید، سازمانهای رسانهای، سازمانهای یادگیرنده هستند. در واقع سازمان باید خلاقیت و نوآوری را یاد بگیرد نه اینکه پس بزند. یک مکانیزم برای مقوله یادگیری، نظام نظارت و ارزیابی است. در صدا و سیما ارتقای سازمانی و بودجه و تمدید فصول بعدی تولید و … با روابط صورت میگیرد نه براساس شاخصههای کیفی. در جشنوارهای میگویند که فلانی سال گذشته جایزه برده امسال موفق به کسب جایزهای نشود. فلان شبکه چند سال است که جایزه نبرده امسال جایزهای ببرد. در فضایی که محافظهکاری وجود دارد و سازمانها یکدیگر را نقد نمیکنند، خلاقیت و نوآوری اتفاق نخواهد افتاد.
برای تحول این فضا، پیش تولید و پس تولید را بسیار مهم کردهایم و انحصارا به یک سازمان دولتی سپرده شده است. صدا و سیما نظام دولتی است. از طرفی به سازمان صدا و سیما میگویند که از دولت دفاع کن، میگوید که من عمومی هستم. در ابلاغ دولتی است اما در ادعا و عرصه تبلیغ سیاسی، عمومی است. از طرف دیگر هم بیش از هر رسانه خصوصی در دنیا، تبلیغات بدون کنترل پخش میکند. اگر کسی در برنامه زنده یک کلمه اشتباه بگوید ممنوع الکار میشود اما شرکتهای تبلیغاتی سالهاست که هزاران میلیارد تومان پورسانت میگیرند.
سازمان صدا و سیما اگر میخواهد از کمیت جدا شده و به سمت کیفیت حرکت کند باید اختلاطهای مفهومی مبارزه کند. در صدا و سیما خبر با عملیات روانی آمیخته شده است. من دست هر مدیری را میبوسم که خبر و عملیات روانی را از هم جدا کند. تفریح با آموزش، گفتگو با ایدئولوژی، مستند با گزارش و مجریگری با لودگی آمیخته شده است.
نیازهای ارتباطاتی و رسانهای، نیازهای واقعی هستند. ما نباید این نیازها را به عدهای معاند و … نسبت دهیم.
با وحدت کلمه و هر ایرانی مساوی هر ایرانی، نمیتوانیم وارد آینده شویم. چه بخواهیم یا نخواهیم، زن و مرد ایرانی با هم اختلاف دارند. این اختلاف به این معنا نیست که نباید اشتراک داشته باشند. ما نمیتوانیم توسط مردان در رسانهی مردانه برای زنان ایدئولوژی زن دوست تولید کنیم. زنان نیز باید وارد عرصه رسانه و نیازهای ارتباطی شوند. برای پاسخدهی درست به جهان نیازهای ارتباطی باید تکثر پرسنل سازمانی را مقدم بدانیم. این تکثر پرسنلی ما را به سمت تنوع سازمانی هدایت کند. تا زمانی که ما نتوانیم تنوع سازمانی و محتوایی ایجاد نکنیم، حرف از تکثر سازمانی زدن انحراف است. در اولین اقدام باید صدا و سیما را دولتی کنیم.
ما باید تحلیل نهادی را از تحلیل سازمانی جدا کنیم. ارتباطات عرصه حقیقت است و سیاست عرصه قدرت. ما نمیتوانیم حقیقت را قدرت بسپاریم و یا قدرت را به حقیقت. هر کدام باید در سرزمین خودشان رشد بکنند و وقتی بالنده شدند با هم تعامل خواهند کرد.
ولادت حضرت عیس را تبریک میگویم. حضرت عیسی موعود هستند و یک نماز جماعتی برگزار خواهد شد که پیوند اهل مسیحیت با اهل ظهور است. ایشان پشت امام زمان قرار خواهند گرفت و قیام رونق خواهد گرفت. چه بسا آن کسی که به طنز نوشته بود صدا و سیما به دنبال حق پخش ظهور است، ایده بزرگی در ذهنش بوده.
من به این جلسه آمدهام تا بنویسم و یاد بگیرم و اشکالات را برطرف کنم.
برخی از دادههایی که از صدا و سیما گفته شد، ۲۰-۳۰ سال پیش حل شدهاند. در این جلسه مسائل روزی که صدا و سیما با آنها مواجه است را نشنیدم.
من چند سوال را مطرح میکنم. با پاسخدهی به این سوالها به مسائل روز رسانه حل خواهد شد و واقعی بودن نظریهها را متوجه شویم. طبیعتا تلویزیون عرصهای نیست که خالق نظریه باشد. تلویزیون مجری نظریههایی است که اهالی دانش در مراکز پژوهشی و … تولید شده است. تلویزیون را نباید مبدا دید، بلکه محصول دانشمندان و هنرمندان است. هر چه قدر ریشهها قویتر باشد تلویزیون نیز قدرتمندتر خواهد بود.
مقایسهای بین بیبیسی و صدا و سیما گفته شد. وقتی میخواهیم موضوعی را با موضوع دیگر مقایسه میکنیم، باید به صورت صحیح مقایسه کنیم. اولین موضوع جمعیت دو کشور است. وقتی قرار است که تبلیغاتی صورت بگیرد، جمعیت حائز اهمیت است. جمعیت انگلیس، ۶۷ میلیون نفر و جمعیت ما ۸۰ میلیون نفر است. وسعت ایران حدودا ۷ برابر انگلیس است، یعنی هزینه ارسال فرکانس در ایران ۷ برابر بیشتر از انگلیس است. در ایران شبکههای استانی، کودک و برون مرزی داریم که همین مدل در انگلیس نیز وجود دارد.
گفته میشود که ما چیزی به نام هجمه فرهنگی نداریم. خب سوال سادهای را میپرسم. چرا بیبیسی به زبان فارسی و عربی برنامه پخش میکند، اما برای مستعمره خودش یعنی هند برنامهای ندارد. هند که جمعیت بیشتری نسبت به ما دارد.
بودجه بیبیسی سه برابر صدا و سیما است. طبیعتا با هزینههای بیشتر کیفیت نیز افزایش پیدا خواهد کرد و افراد متخصصتری استخدام میشوند. برای سریال صدا و سیما ۳ برابر هزینه شود، کیفیت به شدت بهتر خواهد شد.
در صحبتها گفته شد که هیچ نظارتی بر عملکرد مالی صدا و سیما وجود ندارد. این حرف قطعا خطاست. صدا و سیما مانند یک وزارتخانه به دیوان محاسبات، سازمان بازدهی کل کشور، وزارت اطلاعات، سپاه، دفتر رهبری و شورای نظارت بر صدا و سیما پاسخگو است.
اگر دانشگاه، پدیده را به درستی و به روز شناخت و به سوالات اهالی رسانه پاسخ داد. در این زمان رسانه دو زانو مینشیند و مطالب را یاد میگیرد.