سامانهی تبادل رصد اندیشکدهها، رویدادی با محوریت «جامجهانی فوتبال و هویت ملی» را با حضور: امیر علوی مدیر روابطعمومی فدراسیون فوتبال، سید میلاد ناظمی روزنامهنگار و فعال رسانهای، بردیا عطاران مدیرگروه تصویر ایران اندیشکده جریان و محمدامین قاسمی پژوهشگر سیاستگذاری فرهنگی را در روز دوشنبه مورخ ۲۱ آذر ۱۴۰۱ در خانه اندیشهورزان برگزار کرد که در ادامه، گزارشی از رویداد آمده است.
جامجهانی۲۰۲۲
مسابقات جام جهانی فوتبال در یک مکانی برگزار میشود که کشورهای بسیاری با فرهنگهای مختلف به آنجا میآیند و خود را در معرض دید سایر جهانیان قرار میدهند؛ به طور مثال کشور مراکش را در همین رقابتها میبینیم، کشوری از آفریقا که توانست به جمع چهار تیم برتر مسابقات راه پیدا کند. علاوه بر کشور مراکش، کشورهای عرب زبان، مثل قطر و عربستان در جام جهانی حضور داشتند؛ اما تیم آنها نتوانست به مرحلهی بعدی راه پیدا کند. اعراب، مراکش را از خود میدانستند و خوشحال بودند که یک نماینده از کشورهای عربی، در بین چهار تیم منتخب جامجهانی حضور دارد.
بردیا عطاران:
هویت ملی ما، جانمایه و مولفههای زیادی دارد. کشور ما از لحاظ قومی و زبانی متنوع است و از نظر وسعت جغرافیایی، یک وسعت بزرگ را در بر دارد. از منظر ایدئولوژیک و اعتقادی هم در کشور ما، مردم با عقاید و ادیان متفاوت زندگی میکنند؛ یعنی میتوانیم دوگانهی لیبرال اسلامی هم در آن پیدا کنیم. این هویت ملی متنوع، میتواند رؤیاهای زیادی را ایجاد کند و وقتی که یک جامعه رویاهای زیادی داشته باشد، توسعه و موفقیت در آن سخت خواهد بود.
من به صورت عام میگویم موفقیت و بعد شما میتوانید آن را به توسعه ربط دهید یا میتوانید در یکی از مؤلفههای توسعه که بحث صنعت ورزش است، به آن هم اشاره کنید و بگویید در قلهی آن، فوتبال هم یک جا دارد.
یک روایت اجماعی که همهی مردم بگویند ما به دور آن میایستیم نداریم و بهتر است بگویم تصمیمی در خصوص هویت ملی خود نگرفتهایم. اگر یک نقطه بایستیم که بگوییم این نقطه آخر خط است، آن قانون اساسی است.
در اعتراضات و آشوبهای دو ماه اخیر و جام جهانی، به لایهای رسیدهایم که به جای اینکه مفهوم ایرانیبودن خود را بزرگ کنیم، آن را تقلیل داده و از آن خرج کردهایم؛ یعنی برای اینکه بتوانیم این اتمسفر را کنترل کنیم، از پشتوانهی ارزی خود و سرمایهی بیننسلی خود خرج کردهایم.
مفهوم ایرانی و ایران، یک مفهوم مقدس است که در لایههای فرهنگی-اخلاقی جامعه بنا شده؛ ولی جامعهی ما همه آن لایهها را رد کرده است. ما رسیدهایم به اینکه همین امروز و همین ساعت در ساختمان جنوبی همین محیطی که حضور داریم، جلسهای برقرار است که در مورد قانون اساسی داریم صحبت میکنیم.
فوتبال با مؤلفههایی که عرض کردم، دارد به هویت ملی طعنه میزند تا جایی که فرد ایرانی میگوید این تیم، منتخب ایران نیست یا اصلاً پرچم کشوری که او را تحریم کرده و در بازی فوتبال برده را در دست میگیرد و از باخت تیم ملی ایران، ابراز خوشحالی میکند.
من اصلاً در مقام این نیستم که او را محکوم کنم که کار درستی میکند یا خیر. چه بسا خیلی از آنها فکر میکنند که کار درستی انجام میدهند؛ چون فکر میکنند اگر ناراحت باشند یا از برد آنها خوشحال شوند، حاکمیت برد آنها را خرج مصرف سیاسی خود میکند و میگوید من این کار را انجام ندادم که تو خوشحال بشوی یا ناراحت از لحاظ سیاسی؛ در نتیجه شاید در جایی به آن حق هم بدهم. تو میتوانی از باخت تیم ملی خود خوشحال باشی اما بحث من این است که دلایلی را که گفتم، چه در فضای واقعی در خیابان آن بوقها را شنیدیم و چه در فضای مجازی آن تیترها و نکات را دیدهایم که اشاره میکند به تیم منتخب ملی ما که در بحث همان تقدس ایران و ایرانی بودن است و هویت ملی ما دارد نازک میشود. آن لایه دارد سست میشود و داریم به هسته سخت میرسیم.
موضوع بسیار تلخی بود در این ایام. برای خود من سخت بود که بتوانم این را به جامعه بگویم که حاکمیتها، دولتها و نظامهای سیاسی میآیند و میروند ولی آن افتخارات ملی است که در تاریخ هر کشور میماند.
یک مثال بارز آن مسابقات جامجهانی ۱۹۷۸ آرژانتین بود. تیم ملی فوتبال ایران با همه بزرگان خود مثل آقایان علی پروین، ناصر حجازی، ایرج داناییفر و حسن روشن با بدرقهی شاه وقت ایران، محمدرضا شاه پهلوی هم که در آن زمان نزدیک به انقلاب در ایران بود، راهی مسابقات میشود و بعد از اینکه بازیکنان از آن مسابقات برمیگردند، نظام سیاسی در ایران تغییر میکند و انقلاب میشود؛ اما ایران میماند و علی پروین، ایرج داناییفر و مرحوم ناصر حجازی. آنها اسطورههای این کشور میمانند و بعد از آن با اینکه نظام سیاسی در ایران تغییر کرده یا بازی میکنند یا مربیگری میکنند و افتخار آفرینی میکنند. بعد از آن هم اسطوره ملت میمانند.
سید میلاد ناظمی:
منظور ما از ابر رویداد ورزشی، یک رویداد با مقیاس وسیع است که هم خاصیت نمایشی دارد و هم برای انبوه مردم از سراسر جهان جذابیت داشته و هم اهمیت بینالمللی دارد و یک نقطهی تمرکزی است که شاید برای حدود یک ماه، چشم تمامی ملتها به آنجا خیره میشود و رسانهها آنجا متمرکز میشوند. به طور کلی یک عنصر بسیار مهم است که برای آن پیام یا تصویر آن کشور، چه برای ملت و مخاطب داخلی خود و چه برای مخاطب بینالمللی و ملتهای دیگر میخواهد بسازد.
به طور کلی کشورها برای راهبرد قدرت نرم خود در حوزهی ورزش، معمولاً در دو مسیر تلاش میکنند: یک مسیر موفقیت ورزشی نخبگان ورزشی و قهرمانان ورزشی است که آن مدالآوریها و قهرمانیها، بیشتر ناظر بر این بخش است. مسیر بعدی میزبانی ابر رویدادهای ورزشی است که پژوهش این کتاب جایگاه آن در این بخش است. با توجه به اینکه عمدهی پژوهشهایی که مربوط میشود به کشورهای توسعهیافته، پیشرفته و ابرقدرتهایی که مصطلح است، به جای آن آمده کشورهایی را بررسی کرده که تحت عنوان قدرتهای نوظهور شناخته میشود و شاید مثل کشورهای اروپا یا آمریکای شمالی، بازیگر جدی در عرصهی بینالمللی به نظر نمیرسند. یکی از آن راههایی که برنامهریزی کرده و تلاش کردهاند که نشان یا میخ خود را در نقشه جغرافیایی جهانی بکوبند، میزبانی ابر رویدادهای جهانی بوده است.
حالا بررسی یا تحیلی که این کتاب روی این کشورهای میزبان انجام داده، در چهارچوب یک الگویی انجام شده که از پنج بُعد تشکیل میشود که به واسطهی این الگو هم سعی میکنم که بهتر وارد بحث جلسه شوم که این پنج بُعد، عبارت است از فرهنگ، گردشگری، برندسازی، تجارت و دیپلماسی. در واقع گفته میشود کشورهای میزبانِ ابر رویدادها، سعی میکنند در این پنج حوزه، قدرت نرم خود را افزایش دهند و به آن آوردهها و سرمایهگذاریها که روی این ابر رویدادها انجام دادهاند، بتوانند به آن اهداف مدنظر خود برسند. حالا طبعاً کشورهای میزبان ابر رویدادها، برای اینکه بتوانند از این ظرفیت دیپلماسی ورزشی و افزایش قدرت نرم در حوزهی ورزش بهره بگیرند، طبیعتاً یک افق یا برنامهریزی طولانی مدت را مد نظر داشته و عمدتاً آن میزبانی را از رویداهای سطح پایینتر شروع کردهاند که در یک نگاه کلی، میتوانیم ابر رویدادهای ورزشی را در سه سطح صورتبندی کنیم که سطح اول، همان المپیک تابستانی و جام جهانی فوتبال است که مخاطبان و حوزهی نفوذ جهانی دارد و میلیاردها نفر تماشاگر این رویدادها میباشند. سطح دوم مثل بازیهای آسیایی و رقابتهای فوتبال در سطح قارهای را در نظر بگیریم که در آن هویت ملی و برند ملی بیشتر در حوزهی منطقهای، خود را بروز میدهد تا حوزهی جهانی. سطح سوم نیز رویدادهای با حوزهی نفوذ محدودتر است؛ اما در جام جهانی اخیر اولین بار بود که هویت تیم ملی با بخشی از هویت ملی در تعارض قرار گرفته بود.
افرادی که به هیچ وجه فوتبالی نبودند و اصلاً اطلاعی از فوتبال هم نداشتند، حداقل بازیهای تیم ملی را در ایام جام جهانی میدیدند و خیلی هم با شور و نشاط و جدیت دنبال میکردند. از باخت او غمگین و از پیروزی خوشحال میشدند؛ اما برای اولین بار این گسست را مشاهده کردیم. البته این تضعیف هویت ملی را در خواندن یا نخواندن سرود ملی توسط بازیکنان تیم ملی هم دیدیم؛ اما این وضعیت کنونیِ هویت ملی -که اثر مستقیم میگذارد بر روی برند ملی و تصویری که از جمهوری اسلامی بازتاب پیدا میکند- چیزی نیست که صرفاً به واسطهی این اتفاقات اخیر رقم خورده باشد. این یک فرآیند طولانیمدت است که نتیجهی سالها کمکاری است؛ کار نکردنهایی که در واقع رخ داده است و دلزدگی از هویت ملی را در پی داشته است.
اینها همه جمع میشود و در بزنگاهی که بستر آن فراهم میشود، اینطور بروز میکند که ملت، پشت تیم ملی خود نیست. هویت ملی از آن برند ملی -که تیم ملی در آن آوردگاه بینالمللی که چشم جهانیان به آن خیره میشود- پشتیبانی نمیکند و این تعارضات و ضعفها پیش میآید که آن خوب شکلنگرفتن و آن شکست خوردن برند ملی در آنجا هم باز اثر میگذارد و اثر برگشتی بر روی هویت ملی دارد.
امیر علوی:
هگل میگوید که هر کجای علوم انسانی را بگیرید، میتوانید به یک محور دیگر در حوزهی مطالعات دیگر از حوزهی علوم انسانی متصل کنید. فکر میکنم ورزش را هم دیگر باید ذیل بحث علوم انسانی ببینیم. امروز دربارهی رئالیسم تهاجمی کارلوس کیروش صحبت شد. عرض کنم که او به شدت اهل مطالعه در حوزهی سیاست است. حوزهی سیاسی را خیلی خوب میداند. نظامهای مختلف را میداند و اگر من قسمت شود و مجدد ببینم، براساس آنچه که امشب صحبت شد او را به عنوان مبدع بحث رئالیسم تهاجمی، اعلام خواهم کرد.
عرض من این است که چه اتفاقی افتاد از آن روزهای خاطره انگیز و شبهای مهتابی جام جهانی ۱۹۹۰؟ تصویر جذاب و فراموشنشدنی کودکان دهه شصت و آن خاطرهی ملبورن، ایران و استرالیا به وجود میآید و آن تیم رویایی و افسانهای جام جهانی ۱۹۹۸ است. شخصاً بعد از گذشت ۲۵ سال حضور در عرصهی فوتبال، هنوز برای من جای سؤال است که چطور آن تیم آنقدر دوست داشتنی شد و کاش آن چهرهها در یک سطح پیشرفت میکردند. خدا رحمت کند یکی از اعضای آن، تیم مهرداد میناوند بود که جای او این روزها خالی است.
آن چیزی که امروز در قطر اتفاق افتاد، فکر میکنم برخلاف آن چیزی که شبکههایی که دندان تیز کرده بودند که در مسابقات حضور داشته باشند؛ اما از فرسنگها دورتر مسابقات را از دوربین تلویزیون خود نگاه کردند، برای ما موفقیت به همراه داشت.
شروعی دوباره برای اینکه این مدیریت فرهنگی در حوزه دیپلماسی فوتبال، حتی خود زمین فوتبال، اینکه آیا اصلاً این رویهی رئالیسم تهاجمی در آنجا درست بود یا خیر؟ من دیدم خبرنگار اسکای اسپورت را که بهتزده به سرمربی تیم ملی ما نگاه میکرد، در برابر واکنش به سؤال او که تو دیگر از من در مورد انگلیس سؤال نکن! من خود سالها در منچستر بودم و این خبرنگار در نشست خبری بعدی نیامد. اشاره شد که اگر یک هموطن این جمله را میگفت شاید حمل بر این میشد که چون ایرانی است این را گفته؛ ولی کیروش از لحاظ مالی، جز ثروتمندترین مربیان جهان است؛ یعنی جز ده نفر اول است. او نیازی به رقمی که در ایران به او دادند، ندارد. واقعاً آن چیزی که گفت از دل او بود. او که گفت من صبحها زمانی که بیدار میشوم، میبینم کودکانی را که همراه مادر خود به مدرسه میروند. او از شاعران ایرانی گفت و او که خیلی چیزهای دیگر هم گفت و در این تصویر نیست. از همه چیزِ ایران گفت. من فکر میکنم اگر خود ما میخواستیم دیپلماسی عمومی را فشرده کنیم در یک فایل دو دقیقهای، باز اینگونه موفق نبودیم؛ اما کیروش انجام داد. امیدوارم چنین موضعی سرمشق باشد. امیدوارم آن معدود نگاههایی که وجود دارد در جهت طعنه به تیم ملی در جام جهانی ۲۰۲۶، دیگر وجود نداشته باشد.