عدالت برای اصلاح ساختارها، با آنچه که فکر میکنیم متفاوت است. همه با فساد مخالف هستیم اما گاهی اعمالی انجام میدهیم که فساد را گستردهتر میکند. در این بحث، به طور مثال تعارض منافع به فساد سیستمی در کشور دامن میزند.
همه طرفدار عدالت هستند. همه نیز مخالف فساد هستند. فقط تعریفهای آنها با هم فرق دارد. مثلاً اگر به صدام حسین میگفتیم که طرفدار عدالت هستی یا نه؟ میگفت: بله، من طرفدار عدالت هستم و از طرف دیگر شیعهکشی میکرد. میگفت حق آنهاست. حالا موضوع اینجاست که درست بفهیمم این مقوله فساد چیست و چه کار باید کنیم. عدهای اصلاحات کشور را در حد پیشرفت و عمران میدیدند و اینکه زیرساخت درست کنیم؛ جاده، بندر، فرودگاه و تمام این زیرساختها زیرساخت نیستند؛ تمام اینها روساخت هستند. اینها زیربنایی نیستند بلکه روبنایی هستند. موارد زیربناییتر در لایه روابط، سازوکارها و قوانین قرار میگیرد. از آن نیز زیربناییتر در لایه فرهنگی میرود. از آن نیز زیربناییتر به باورها، ارزشها، دین و غیره میرسد. در فسادها باید از کدام فسادها شروع کنیم؟ از فسادهای بزرگ شروع کنیم.
· اگر کشوری بخواهد پیشرفت کند و پیشرفت واقعی آن را بخواهید ببینید، پیشرفت این نیست که جاده کشیده شود، برجهای بلند ساخته شوند، جیبها پر از پول باشد. این موارد نتیجه پیشرفت است. اگردرست تصمیم بگیرند، درست تشخیص بدهند، درست اقدام کنند، خود به خود همه چیز درست میشود و جیبهای آنها نیز پر از پول میشود اما اگر خوب تصمیم نگیرند، آجر روی آجر میگذارند اما در واقع حیف کردند.
· درست این است که اگر سیستمی خودش مبتلا باشد، نمیتواند وظیفه اصلیاش را که مدافع حقوق مردم یا حقوق کارگران بودن است، رعایت کند. اگر وزارت نفت ما ذیل شرکت نفت دولتی ما نبود، مثل چین که الآن یک وزارت نفت دارند، یک شرکت نفتی دولتی نیز دارند که سینوپک میگویند که این ذیل آن نیست، آن در وزارت داراییشان است. وزارت دارایی با وزارت اقتصاد آنها جداست. اینکه شرکت نفت ذیل وزارت نفت است، به این تعارض منافع میگویند. منفعت این یک چیزی است، منفعت آن چیز دیگر است و این خلط شده است. شما تعارض منافع را در ایران بین دو تا وزارتخانه نیز دارید.
· مردم بسیاری از چیزها را نمیدانند. نمیدانند که این فساد است. فرض کنید که نمیدانند، اگر وزیر علوم را از دانشگاهها انتخاب کنیم، فساد است. میگوید: چه فسادی است؟ باید یک استاد دانشگاه بیاید، وزیر علوم شود. نمیدانند که وزیر بهداشت نباید پزشک باشد. اگر پزشک باشد، فساد است. زیرا اینها تعارض منافع دارند. میگوید: اتفاقاً باید پزشک باشد که درد پزشک را بفهمد، مسائل پزشکان را بفهمد، اگر غیر از این باشد، پزشکان برنمیتابند. نمیپذیرند و تن نمیدهند. میگویند که فساد همین است. مگر چاقو دستهاش را میبُرَد؟! تو برگردی، یک استاد دانشگاه را وزیر علوم بگذاری؛ او میخواهد چه کار کند؟ میخواهد نظم بهتری بگذارد، میخواهد قواعد موجود را که منافعی در آن شکل گرفته و روابط را به هم بزند و قواعد دیگری بگذارد. انضباط را حاکم کند و خلاصه استانداردها را بالا ببرد.
نویسنده: صابر میرزایی