از بین تعاریفی که برای سیاستگذاری ارائه شده، یک تعریف هم وجود دارد که علی رغم ظاهر طنزآمیز آن، واقعیت جدی دنیای سیاست را به خوبی نشان میدهد؛ مطابق این تعریف، سیاست یعنی:«در دست داشتن یک راهحل و جستجو یک مشکل برای آن»
برخی مشاورهها به سمت نظام تصمیمگیری برای تعلیق و لغو هنجار شرعی پوشش چیزی از همین جنس بود. مناقشه اخیر پنجره فرصتی برای طرح ترجیحاتی بود که قبلا مجال بروز نمییافت. بحرانهای هویت محوری و جریان اصلی همان فرصتهای گروهها و هویتهای حاشیهای است. همهی توصیههای سیاستی، از یک زمین بلند نشدهاند و مسئلهمندیهای مختلف دارند. پس هر توصیه که به سمت تصمیمگیران میرود الزاما تدبیری برای بهسامان شدن وضع سیستم یا نظام نیست؛ بلکه فرصتی برای قلمروگشایی یک هویت یا جماعت حاشیهای در سیستم است.
اما میتوان اندیشکدهها یا مشاوران یا افرادی که ظرفیت کنش مشاوره به نظام تصمیمگیری داشتند را یافت که علی رغم تعهد به نظام سیاسی و ماهیت اسلامی آن باز در مسیری مشابه با دستهی فوق ارائه میدهند. موضوع حجاب از کدام خصیصهی سیاستگذاری در ایران رنج میبرد؟ مشاوره سیاستی به کدام عارضه مبتلاست؟
البته مجامع اندیشهورز و شخصیتها و نهادهای مشاورهای موفق هم وجود داشته که از قضا روشمندترین توصیهها متعلق به آنهاست. اما این یادداشت سویه آسیبشناسانه دارد و طبعا اشتباهات را سوژهی تمرکز کرده است.
بیبنیادی نظرورزانه (تئوریک)
برخی اندیشکدهها و مشاوران ما به چیزی که فعلا نام آن را «صنعت فکر و سیاست» میگذاریم، نرسیدهاند. کیفیت عمل آنها بیشتر به «مونتاژ» نزدیک است. مشاوران سیاستی خود را ملزم به عملگرایی میدانند و این البته درست است. اما مشکل آنجایی آغاز میشود که عملگرایی را بیشتر از یک استاندارد حرفهای، به دستگاه معرفتی خود نیز تعمیم دهند. به نحوی عملگرایانه، دین اندیشی کنند؛ به نحوی عمل گرایانه، اخلاق اندیشی کنند و …
اگر چه باید مبتنی بر ارزشهای مسلم خود وبه نفع متعین ساختن این ارزشها عملگرا باشید اما نه اینکه به حیث معرفتی به چیزی که اصطلاحا پراگماتیست خوانده میشود تبدیل شوید. برای اینکه تعریف «مونتاژ کاری» در سیاستگذاری کامل شود، توضیح پایین نیز لازم است.
دوم اینکه مشاوران پراگماتیست، البته رویکرد روشنی به مفاهیم اساسی اجتماع ندارند. چه خاصه اینکه فضای اندیشکدهای و سیاستگذاری یک فضای بین رشتهای بوده و دانشجویان با پایههای تحصیلی مختلف حتی در حد تحصیلات مبتدی دانشگاهی نیز فرصت اندیشیدن و بازاندیشیدن در مفاهیم اساسی از قبیل قدرت، حکومت، هویت، مشروعیت و … را نداشتهاند.
در چنین وضعی، کسی که وظیفه سیاستسازی و مشاوره دارد، ناچارا به «مشهورات» پناه میبرد. او تصور میکند نگرشها همین است که در فضای رسانه یا فضای رسانه-دانشگاه وجود دارد. چنین مشاوری به شدت متاثر از رسانه و یا به عبارت بهتر، جریان قوی رسانه قرار دارد. موج رسانه، او را نیز با خود میبرد. تعارف را باید کنار گذاشت و اقرار کرد که دانشگاه هم بازتاب معرفت کارساز برای نظام سیاسی نیست و کلیشههای روشنفکری به صورت سنتی در آن برتری دارد. اکنون خط مونتاژ سیاست ساخته شد! یعنی یک مشاور پراگماتیست بعلاوه گزارههای کلیشهای از قبیل «جامعه خودش را کنترل میکند»، «الزام بر هنجار پوشش موجب شکاف اجتماعی شده» که قرار است تبدیل به سیاست شود.
چیستی شواهد و معضل آمارهراسی
شواهدمحوری یک استاندارد مهم برای سیاستگذاری است. مشاور و پژوهشگر باید تفسیر و ادعای خود را با توسل به شواهد، معتبر کند. تا اینجا نکتهای برای تشکیک وجود ندارد اما این یک واقعیت است که درک فضای سیاستگذاری کشور از مقوله شواهد، عددگونه، دیجیتالی و رقومی است. در این فضا، آمار، نظرسنجی، تحلیل دادههای کلان و موارد از این قبیل شواهد شمرده میشود. جذابیت حاصل از بداعت و جدید بودن اینگونه شواهد، برق چشم تصمیمسازان را ربوده و آنها را از مهمترین شواهد ممکن من جمله «تاریخ» غافل کرده است. چه شاهدی مهمتر از تاریخ؟
داده و عدد تبدیل به مد (fashion) سیاست پژوهی کشور شده و این مُدها تا کمی عادی شوند و تبشان بخوابد، همیشه آسیبهایی رساندهاند؛ شاید هیچ موضوعی مثل حجاب از این مُد آسیب ندید. تکیه به اعداد و نظرسنجیها محدوده دید تصمیمسازان را به شدت کاهش میدهد. آنها را وامیدارد تا پهنه حجاب را در دوسال یا نهایتا بیست سال اخیر درنظر بگیرند؛ به تبع این حتی ماهیت مسئله برای آنها دگرگون میشود. غفلت از ابعاد تاریخی-سیاسی موضوع باعث میشود تا شاکله بحث در مورد حجاب آنقدر سطح پایین شکل بگیرد که گویی این موضوع یک سیاست (policy) مانند اصلاح یارانههای انرژی یا افزایش مالیات کارتخوانهاست.
کمتر اندیشکدهای تاریخی و هویتی به این مسئله میپردازد و اگر صراحت داشته باشیم باید بگوییم که کمتر ادیشکدهای توان چنین تفکری دارد. ادراک هویتی و رسیدن به یک چارچوب فکری موضوعیت درجه چندم فضای اندیشکدهای ما (به جز موارد انگشت شمار) نیز نیست.
آمارهراسی
دنبالهروی از مشهورات و اقامه برهان تنها بر پایه افکار عمومی از اندیشکده یک موجودیت دنبالهرو میسازد. افکار عمومی در ظرف رسانه قالب میگیرد؛ این وضعیت وقتی وخیمتر میشود که میدانیم برتری رسانهای نیز با جریان یا جریانهای اسلامی و ملی و آبادگر نیست. رسانههای فرامرزی، تهاجمی، ویرانطلب، ارزشستیز و در یک کلام استعماری بنا به موقعیت اعتراضی-تهاجمی خود بر بستر نابسامانیهای اقتصادی، تریبون قدرتمندی شدهاند که به صورت لحظهای و مصنوعی فرکانس افکار عمومی را تغییر میدهد. یک اندیشکده با اتکا صرف به پیمایش و افکارسنجی تبدیل به شاخه سیاستی این رسانهها و مبدا تامین مالی آنها یعنی دول متخاصم میشود.
اما حتی مشکل از نظرسنجیها نیست. در لابهلای اینها نیز میتوان بصیرتهایی به نفع تحکیم قدرت و اقتدار حاکمیت و روشهای اصولی دفاع از ارزشها یافت. اما وقتی رویکرد متأثر از رسانه بوده و به نحوی مرعوب و ترسو شده است حتی از شواهد هم جنبه منفی و تضعیفکننده آن را میبیند و طبعاً توصیههای آمیخته به ترس و عقبنشینی و البته تضعیفکننده ارائه میدهد.
بهعنوانمثال نظرسنجی یک مرکز معتبر ملی که در حدود چهار ماه پیش صورتگرفته مشخص میکند که ۱۱.۸ درصد از افراد اعلام کردهاند که زنان خانوادهشان اقدام به کشف حجاب میکنند. از طرفی دیگر وقتی از همان افراد دررابطهبا میزان بیحجابی در جامعه سؤال شد نزدیک به ۴۳ درصد جامعه را بیحجاب ارزیابی کردند. تأثیر رسانه و شکلگیری ادراک مصنوعی و دستساخته در افکار عمومی بهخوبی پیداست! یعنی افراد پنداشتشان از بیحجابی بسیار بیشتر از چیزی است که واقعاً در جامعه و در بین خودشان وجود دارد. آنها مبتنی بر همین ادراک خلاف واقع، نسبت به مسائل حکم میکنند.
و البته مشاوره سیاستی و اندیشکدهها توصیههای خود برای پسزدن حجاب قانونی و رهاسازی صحنه منازعه ارزشها در کشور را مبتنی بر همین ادراکات نادرست صورتبندی میکنند.
آمارها و نظرسنجی شاید با هر چیز دیگری در مخالفت قرار بگیرد؛ کمک به جبهه مقاومت، اصلاحات اقتصادی، افزایش مبادی مالیاتی، فیلترینگ، شورای نگهبان، صنعت و دانش هستهای و… چرا از این موارد آغاز نکنیم؟ البته برای مشاوران و اندیشکدههایی که روش و رویکرد اشتباه دارند هنوز دیر نشده است. روش اشتباهی که در حجاب پیش گرفته شده به مابقی حوزهها نیز میتواند تسری یابد و بنیادها دولت-کشور جمهوری اسلامی ایران را با پُتک آمارهراسی و کلیشهباوری نابود کند. هیچ خرد سالمی تصمیمگیری در مورد امهات کشور و بنیانهای هویتی یک ملت را با متر و خطکش افکار عمومی که درذاتخود ناپایدار و کوتاهمدت و دستکاریشده است اندازهگیری نمیکند. بخش عمدهای از سیاست و جوهره سیاستمداری چنان که مورگنتا پدر رویکرد واقعگرایی در روابط بینالملل میگفت «جهتدادن و هدایت افکار عمومی» است و نه دنبالهروی.
نویسنده: رضا باقریپور – پژوهشگر سیاستگذاری عمومی/ دانشگاه تهران