محسن دنیوی مدیر مرکز نوآوری پیشرفت و مدیر اندیشکده معنا
حرکت جامعه دلیل فشار گذشته و کشش آینده است که در هر نقطه بررسی میشود. اسلام و تجدد به عنوان دو عنصر هویتی پرقدرت در جامعه ایرانی امروز نقشی اساسی دارند که گریزی از زیستن با آنها نیست. رسیدن به ترکیبی همگن از اسلام، تجدد و اصالت ایرانی میتواند راهکاری برای رسیدن به تمدن آینده باشد. در ادامه مقاله، مصاحبه محسن دنیوی مدیر مرکز نوآوری پیشرفت و مدیر اندیشکده معنا همراه میشویم.
چالشهای فضای اندیشهورزی کشور
علت سرحال نبودن اکوسیستم اندیشه ورزی چیست؟
من با صورت بندی سوال ارتباط برقرار نمیکنم و خود سوال برای من جای تامل است. آیا تعابیری مانند اکوسیستم اندیشهورزی وجود دارد. اکوسیستم کاملا مفهومی نوپدید میباشد که سابقهاش به بیش از چند دهه نمیرسد و امروزه در حال نمایان شدن در تمامی حوزهها هست. وقتی اصطلاحی را بدون پرداخت مناسب از دنیای دیگری وارد دنیای خودمان میکنیم باید حواسمان به این نکته باشد که اگر چیزی را خلق کردیم باید علامت سوالی برایش بگذاریم. به طور مثال اگر سوال در خصوص اکوسیستم اندیشهورزی است باید در خصوص همین تعبیر تامل بکنیم. تا زمانی که به سوال اول پاسخ مناسب ندهیم سوالات دیگر مخدوش خواهند بود. همین واژه اکوسیستم وقتی با واژه دیگری ترکیب شود معنای دیگری پیدا میکند.
دنیوی در خصوص Think Tanks و واژه اکوسیستم که باعث ایجاد یک بار معنایی میشود گفت: در واقع Think Tanks یک ساختار است در خصوص اندیشیدن که ویژگیهایی دارد. به طور مثال یکی از ویژگیهایش این هست که محل رفت و آمد سیاستمدارها و مدیرها و آکادمیسین ها میباشد. در واقع میتوان گفت که Think Tanks محل گردهمآیی و تبادل دیدگاه این افراد است. از ویژگی دیگر میتوانیم به این نکته اشاره کنیم که جایگاه افراد با تجربه میباشد. حال سوالی به وجود میآید که آیا افراد خارج از دنیا میتوانند از افراد با تجربه و سیاستمدارها بهره لازم را ببرند. این موضوع در یک روندی در جامعه شکل گرفته یعنی یک جامعه یا دنیا به این نکته رسیده که وقتی به نقطه تغییر میرسد گزارهها فرود نمیآمدند.
به عبارت دیگر در زمان وقوع تغییرات آن گزارههای آکادمیک نقش آفرین و تاثیرگذار نبودند. اینجا گسستی بین مجری، مدیر، تسهیلگر و … با فرد آکادمیک وجود داشته که منجر به این اتفاق شده. این موضوع خودش را در برهههای حساس، چالشی و تنشزا نشان داده است.به همین خاطر Think Tanks،استراتژیستها و مراکز مطالعاتی راهبردی در موقعیتهای جنگی ورود میکنند.
دنیای متفاوت
تقریبا از شروع قرن بیستم این جهان به وجود آمد. همانطور که میدانید در اوایل این قرن جنگ جهانی اول و بعد از مدتی جنگ جهانی دوم شروع شدند. از سال ۱۹۵۰ نیز با به وجود آمدن سازمان ملل متحد جهان به این شکل حاضر درآمد. در صورتی قبلا دنیا به این شکل نبوده که ساختار اقتصاد، ساختار گردش اطلاعات و … وجود داشته باشد. ما تصوری از دنیای قبل ۱۹۰۰ نداریم.
به طور مثال پسر من نزدیک یکسال و نیم پیش به دنیا آمده. دنیای این چند ساله دنیای گوشیهای هوشمند لمسی بوده و پسر من فکر میکند که هر چیزی در دنیا باید لمس شود. اگر به تلویزیون یا حتی شیشه هم میرسد حس میکند که با لمس میتواند تصاویر را جابجا کند. ما نیز فکر میکنیم که چون در این متولد شدیم فکر میکنیم که همیشه سازمانهای بینالمللی بودهاند.
با نگاه به نامههای باقی مانده از زمان قاجار به این مسئله به خوبی پی میبریم. به طور مثال یکی از شاهان قاجار در نامهای به یکی از وزرا میگوید که برو به لندن و ببین که لندن جزوی از انگلستان است یا انگلستان جزوی از لندن میباشد.
اصلاحات به مثابه اصطلاحات نظامی
دانشهایی مانند سایبرنتیک، نظریه عمومی سیستمها و … همگی متولد همین سالهای اخیر هستند که در سالهای جنگ شکل گرفتند. اصطلاحاتی مانند Think Tanks، استراتژی و … اصطلاحات نظامی میباشند که نشان میدهند عرصه، عرصه درگیری بوده وهمینطور نشاندهنده رقابت است. آنها روندی را طی کردند تا به این نقطه رسیدند به طور مثال دانشگاهی را شکل دادهاند و به صورت کاربردی این عرصه استفاده کردهاند در صورتی که ما این روند را طی نکردیم.
نگاه اکوسیستمی بخشی از همین زنجیره است که در روند طی شده آمریکا و اروپا شکل گرفته. این روند و نگاه مختص آنهاست و قرار نیست که در همه جای دنیا مورد استفاده قرار بگیرد.
محسن دنیوی با تمامی این توضیحات به این نکته اشاره کرد که توضیح خاصی در خصوص اکوسیستم اندیشهورزی وجود ندارد. وی نظام فکری در اسلام را معناتر دانست.
اندیشه
یک نکته جالبی که وجود دارد این است که کلمه اندیشه در بسیاری اوقات باعث ایجاد یک بار منفی میشود. در بسیاری از موقعیتها از اندیشیدن برای حیلت کردن استفاده شده است. حال به خاطر تغییراتی پیچیدهای که به وجود آمده کلمه اندیشیدن برای ما جذاب به نظر میرسد به طور مثال مردم در مقابل کلمه اندیشیدن استقبال بیشتری میکنند تا کلمه فکر کردن.
با دقت به کلمات ایجاد شده در سالهای اخیر به این نکته پی برده میشود که کلمات زیادی ایجاد شدهاند که با حرف «ه» به پایان میرسند مانند سامانه، پایانه، اندیشه و … . در نمونه دیگر کلماتی زیادی با «الف» ختم میشوند مانند تیبا، ساینا، رانا و… . حال سوالی پیش میآید که چه میشود که مردم به این کلمات بیشتر تمایل پیدا میکنند. شاید یکی از دلایلش این باشد که این کلمات تطابق بیشتری با دنیای امروزی دارند.
ورود به دنیای اندیشهورزی و سیاستگذاری
جنس سیاستگذاری از دانشهای متاخر میباشد که وظیفهاش تنظیمگری و تدبیر امور جهان است. مطالعات استراتژیک یک نوع نگاه کردن متفاوت به جهان هست. چرخه سیاستگذاری نیز یک نوع تولید است که از سیاست شروع میشود سپس به اجرا میرسد و فیدبک گرفته و ادامه پیدا میکند. چرخه سیاستگذاری از ابتدا مانند امروزه نبوده و از زمان تیلور به این صورت درآمده است. به شدت لازم است که مطالعاتی عمیقی در این بخشها داشته باشیم. اگر دلایل پیدایش این موارد را ندانیم ممکن است که دچار یک مسخ شدگی فکری شویم. در این صورت گمان کنیم که انسان همیشه تاریخ اینگونه فکر میکرده. اصلا نمیتوان اتفاقی در یک برهه تاریخی را به تمام تاریخ نسبت داد. به طور مثال تجربه کردن از زمان بیکن تغییر پیدا کرده و متفاوت از زمان ارسطو و بوعلی سینا میباشد. به طور مثال مفهوم عصبیت در نوشتههای ابن خلدون اصلا شبیه به نوشتههای امروزی نیست.
تمدن ایران
اگر تمدن خودمان را از زمان کوچ مادها در نظر بگیریم دارای تمدن چند هزارسالهایم. از آن زمان واحد یکسری دانشها بودیم و یک نوع زیست جمعی را آغاز کردیم. در تاریخ به این موارد به صورت اجمالی پرداخته شده. با این حال همین دانشها و زیست جمعی بر روی فلاسفههای یونانی که به ایران آمده بودند تاثیر به سزایی گذاشت. در حال حاضر تاریخ آغاز فلسفه را به یونان و دانشمندان آن زمان نسبت میدهند در صورتی که قبل از یونان نیز در ایران، چین، مصر و بین النهرین فلسفه وجود داشته. زیست ما از این تاریخ شروع شد و نوع اندیشیدن خاصی داشتهایم که یکتا پرستی وجه غالبش بوده است.
در این تاریخ ۳۸۰۰ ساله دوبار تحت تاثیرات شگرفی قرار گرفتیم که کل زیستمان را تغییر داده. یکبارش ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاد که اسلام وارد محدوده سرزمینی و فکری ما شد. این که به چه صورتی این اتفاق صورت گرفت مهم نیست، نکته مهم این است که بعدش چه اتفاقاتی رخ داد. در آن زمان مردم به شدت تحت تاثیر اسلام قرار میگیرند. اگر کسی چیزی را دوست نداشته باشد و صرفا آن چیز را یک امر به درد نخور فرض کند در مسیر اعتلا و رشد آن چیز تلاش نخواهد کرد. قبل تر از اسلام اسکندر مقدونی تا سیستان به نفوذ کرده بود اما ما تحت تاثیرش قرار نگرفته بودیم. مثال دیگرش مغولها بودند که کل ایران را تسخیر کردند و ما بودیم که آنها ار تحت تاثیر قرار دادیم.
۱۰۰۰ سال طول کشید تا ما توانستیم این موضوع را در زیست خودمان وارد کنیم. در واقع میتوان گفت که ما یک نوع آلیاژ ایجاد کردیم. آلیاژی نسبتا پر قدرت تحت عنوان ایرانی اسلامی از زمان روی کار آمدن صفویه به وجود آمد. تبلور این آلیاژ را میتوانیم در دوران صفویه ببینیم که دارای یک نظم اجتماعی بودیم. در این زمان شاهد یک حال خوب در ایران میباشیم.
مهمان ناخوانده
حدود ۴۰۰ سال پیش ما شاهد ورود مهمان ناخوانده دوم هستیم. در این زمان صداهایی از سمت غرب عالم شنیده میشود که برای ما غریب است. اوج تجربه و حس ما از این مهمان ناخوانده در جنگ بین ایران و روس بود. در شرایطی که ما در تلاش هستیم که در جنگ شکست نخوریم، از روسهای سطح پایین شکست میخوریم. این موضوع نشان میدهد که گویی روسها به گونهای دیگر اموراتشان را جلو میبرند. استراتژی جنگ، سامان دادن به لشکرها، نحوه آرایش نیروها و حتی لباس رزمشان با ما متفاوت شده است. در این نقطه ما متوجه دنیای جدید میشویم.
در اولین اقدام توپخانه، ادوات جنگی، چاپخانه و … را وارد میکنیم تا دلایل برتریشان را کشف کنیم. به مرور این موضوع برایمان مهم میشود به طور مثال سال ۱۲۰۸ شمسی اولین کتاب خارجی را ترجمه میکنیم. در این زمان هم دولت و هم مردم تلاش میکنند تا به اروپا بروند تا دنیای جدید را متوجه شوند. به مرور این تجربهها منتقل شده و سفرنامههایی نگارش میشود.
سال ۱۲۳۰ دارالفنون تاسیس میشود. با تاسیس دارالفنون به جای رفتن به خارج، تلاش میکنیم تا علوم نظامی و برخی از علوم را در مجموعه خودمان داشته باشیم. به طور مثال استادی از اتریش آورده شد.
جنگ و احساسهای نیاز جنگی مبدا ورود مباحث علمی به کشور بودهاند.
سال ۱۲۸۵ مشروطه آغاز میشود که نقش تحصیل کردههای اروپایی در آن به شدت پررنگ بود. ۱۳۰۰ نیز مدارس عالی، مراکز آموزشی تکنسین افتتاح میشوند. سال ۱۳۰۴ نیز حکومت به پهلوی تغییر میکند و پهلوی اول جوانانی را بورسیه تحصیلی میکند.
آلیاژ دوم!
نکته اصلی ماجرا اینجاست که ۱۰۰۰ سال طول کشید تا ایران و اسلام آلیاژ شوند، حال ۴۰۰ سال از بهم ریختگی دوم ما گذشته و هنوز به آلیاژی نرسیدهایم. ۱۰ قرن طول کشید تا بین ایران و اسلام پیوندی شکل بگیرد که از بنیادهای نظری تا بروزات تمدنی، سبک زندگی، معماری، شعر، هنر و … رابطهای شکل بگیرد. در حال حاضر ۴۰۰ سال است که از بهم ریختگی ما گذشته و ما هنوز به نقطهای نرسیدهایم.
در واقع آلیاژ سوم ایران اسلام مدرنیته است که در ما ظهور پیدا کرده اما هنوز به شرایط پایداری نرسیده است. غرب نیز ۵۰۰ سال هست که به این شرایط رسیده و ما با ۳۰۰ سال تاخیر درگیر این وضعیت شدهایم. خود غرب نیز ۲۰۰ سال است که به این صورت یعنی غرب جدید درآمده. در آغاز قرن بیستم این جهان جدید ابتدا در اروپا و سپس در غرب به وجود آمد. هر چه زمان جلوتر رفت سرعت پیشرفت نیز بیشتر شد به خصوص در هزاره سوم. ما در چنین جهانی زندگی میکنیم و وضعیت فکر و اندیشهمان متاثر از همین روند طی شده است.
توصیف ایران الان ما
یک قرن است که بههم ریختهایم. این بهمریختگی هم به این معناست که گمگشتهای داریم و نتوانستهایم پیدایش کنیم. نه به صورت کامل بخشی از جهان جدید هستیم و نه کامل منفصل از جهان جدید. نه ایران اسلامی گذشته خودمان هستیم که نظم و قاعدهمندی داشت و نه در وضعیت جدید یکپارچه شدن جهان هستیم.
استعاره من از توصیف وضعیت الانمان؛ مانند آدمی هستیم که به دنبال اسباب کشی است. در روزهای اسباب کشی ظاهرا شخص دو خانه دارد اما یک خانه سامان یافته ندارد. کره جنوبی و ژاپن بعد از ما شروع کردهاند اما با تصمیمی که گرفتهاند الان جزوی از جهان جدید است. در حال حاضر نیز سئول شهری متفاوت از دانمارک نیست اما این مورد در خصوص تهران صدق نمیکند.
در حال حاضر آلیاژ قبلی نیز از هم گسیخته است. الان آن ایران اسلامی هم از هم باز شده و ما ترکیبی از سه مولفه ایران، اسلام و مدرن داریم. این سه مولفه هنوز به یک همگنی نرسیدهاند. از اینجاست که دیدگاهها و کلان روایتهای ایرانی شکل گرفته که هر کسی از این ۳ مولفه یک ترکیبی به وجود آورده است. انواع و اقسام ترکیبها را میتوان با این سه مولفه ساخت. با کم و زیاد کردن هر کدام میتوان جریانهای متفاوتی در حوزههای فکری، سیاسی و اقتصادی به وجود آورد.
مشکل از انقلاب نیست
این بهم ریختگی به قبل از انقلاب برمیگردد. انقلاب یکی از پاسخها برای حرکت به سمت سخت آلیاژ است. آلیاژ جمهوری اسلامی یکی از پاسخهایی است که سعی دارد با کسب قدرت سیاسی پاسخ خود را غلبه دهد. به طور مثال جریان نهضت آزادی و ملیگراها یک پاسخ هستند همینطور جریان ایرانگرایی شاه در دهه ۵۰. روشنفکریهای شریعتی و … همگی پاسخهایی هستند که با ترکیب سازی در ایران معاصر شکل گرفتهاند. این ترکیبسازیها و پاسخ میخواهد به نحوی به این سوالات پاسخ دهند: «ما کیستیم؟» و «به چه نحوی میخواهیم زیست کنیم» «آیا وضعیت الان ما خوب است یا خیر؟» «چه تغییراتی را باید ایجاد کنیم».
ترکیبات را میتوان در شهر هم دید. به طور مثال بازار تجریش تم شب یلدا بود پاساژها تم ولنتاین و مساجد فاطمیه. اساسا میتوانیم بگوییم که ما سه تقویمی شدهایم. یک تقویم، تقویم ملی است که شب یلدا، نوروز و … دارد که از ایرانی بودن ما میآید. تقویم دیگر تقویم اسلامیت ماست که محرم، ماه رمضان و … دارد. در کنار این دو تقویم، تقویم بینالمللی وجود دارد که روی ما سایه انداخته که فیفادی، ولنتاین و روزهای خاص خودش را دارد. اگر ۲۰۰ سال پیش بود ما اصلا درگیر جنگ بین روسیه و اوکراین نبودیم و اصلا برایمان مهم نبود که مردم پنسیلوانیا به ترامپ رای میدهند یا بایدن. ما کاملا تحت تاثیر وضعیت جهانی قرار گرفتهایم که بازار، فرهنگ و سیاستمان کاملا متاثر از همین اتفاقات میباشد.
مسئله اصلی
ریشهایترین مسئله حال حاضر ما همین موضوع است. از آوردن کبروش یا زمان دادن به قلعهنوعی تا این که نقشهنگاری مخازن گازیمان را شرکتهای داخلی انجام دهند یا شرکت خارجی. از موراد و تصمیمات مهم گرفته تا مسائل پیشپا افتاده تحت تاثیر قرار دارند.
به عبارتی دیگر گسست هویتی و آشفتگی هویتی ما از ۴ قرن پیش شروع شده و خصوصا در قرن گذشته تشدید پیدا کرده باعث شده که ندانیم که کیستیم. چون خودمان را نمیشناسیم پس نمیتوانیم به سمتی حرکت کنیم. همین موضوع ما را از تدبیر امور ناتوان کرده است.
در ابتدا باید این مسئله را درک کنیم و چارچوب را بپذیریم. با شکل دادن گفتگو بین کلان روایتهای جامعه ایرانی میتوان تا حدی به این مسئله رسیدگی کرد.
در پاسخ به این مسئله، پاسخهای زیادی از بدنه اجتماعی ایجاد شدهاند. نمیتوان این پاسخها را نادیده گرفت، وقتی بخواهیم نادیده بگیریم چالشهایی ایجاد شده و تنشها بیشتر میشوند. بحث ایجاد گفتگو بین کلان روایتها فضا را برای اندیشیدن به وضعیت حاضر آرامتر میکند. با آرام شدن اوضاع باید به سراغ دقیقتر کردن اندیشهها برویم. در آشفتگی اندیشهها، باورها و گفتگوها دقیق نیستند. ما هر چه جلوتر آمدهایم فضا امنیتیتر شده و اندیشمندان در این فضا نگران هستند و این نگرانی اجازه نمیدهد که پاسخهای متفاوتی نسبت به مسئله مطرح شود.
انقلاب اسلامی
من معتقدم که گفتمان و چارچوب انقلاب اسلامی بسیار پرقدرت است اما در این وضعیت خودش را درگیر رقابت با دیگران نمیکند. در این وضعیت سایر چارچوبها احساس میکنند که اسلام از گفتگو هراس داشته و حرفی برای گفتن ندارد. در صورتی که اسلام یکبار این مسیر را طی کرده مثالش انقلاب خودمان. قبل از انقلاب رقابت بین عوام آزاد بود و جریانهای تودهای، چپ و … وجود داشتند. این موضوع نشان میدهد که انقلاب اسلامی در رقابتی غلبه کرده که شرایط برای همه یکسان بود. در عین حال مهمترین عنصر انقلاب یعنی رهبر را به اجماع رسانده است.
حال چه میشود که اسلام گوشهگیری شده و در صدا و سیما سکوت اتفاق افتاده. آزاداندیشها و رهبر فریاد میزنند اما شاهد اختگی در جریان دانشجویی هستیم.
آموزش و پرورش
ما در مقابل موضوعات تعیین و تکلیف نکردهایم و نمیدانیم که در مقابلشان چه کنیم. به طور مثال ما با آموزش و پرورش مشکل داریم اما نمیدانیم که چه باید بکنیم. با این شرایط هم هر کسی کار خودش را میکند یکسری از مدارس به سمت طبیعت، مسجد، تدریس به سبک اروپایی و … رفتهاند که باعث یک در هم تنیدگی شده است. در این موقعیت اجازه شکوفا شدن به کسی هم داده نمیشود. در صورتی که همه میدانیم مشکل داریم اما سکوت میکنیم چون فکر میکنیم با سکوت مشکلات حل میشوند.
محسن دنیوی در خصوص وزیر آموزش و پرورش و ضعفش در خصوص تغییرات گفت: وقتی فردی معمولی وزیر آموزش و پرورش شود همین اتفاقات میافتد. چرا مدیری قوی و کاربلد برای این عرصه انتخاب نمیشود. فردی انتخاب شده که از هر جنبهای نگاه کنیم در حد و اندازه وزارت آموزش و پرورش نیست.
چرا اینگونه شدیم؟
یکی از دلیل وضعیت امروزه ما به قدرت سیاسی برمیگردد. ما فکر میکنیم چون قدرت سیاسی داریم نیازی به گفتگو نیست و باید شرایط کنترل شود. وقتی که کشور به هم میپیچید متوجه میشویم که آن اندازهای که فکر میکردیم غلبه تام نداریم. وقتی میبینیم که جریانهای سیاسی تاثیرگذار هستند به خصوص در مشارکت مردم در انتخابات و انتخابات که یکی از موضوعات مهم جمهوری هست را کاهش دهند، در اینجا متوجه چالشهای دیگر میشویم. چون این درد به صورت عمیق نیست با یک مسکن حل میکنیم مسکن این موضوع نیز کنترل شرایط به نحو امنیت سیاسی است.
در حال حاضر ما خلا کارآمدی داریم. آن گفتمان غالب که باید انقلاب اسلامی باشد قولهایی داده و نتوانسته بخشی از آن قولها را محقق کند. بعدها وقتی که این زمان روایت شود شاید جزو دوران باشکوه تاریخ ملت ایران باشد. وقتی که این خلا وجود دارد باید به عقب برگشته و بنیانها مرور شوند. این برگشت نیاز به گفتگو دارد.
جهاد سازندگی
جهاد سازندگی به عنوان یکی از پدیدههای برآمده از انقلاب اسلامی شناخته میشود. جهاد سازندگی عملکرد بی نظیری داشته که از سال ۵۷ تا ۶۷ موفق شده که تمامی شاخصهای خدمترسانی، کمکرسانی و عمران را در ایران جابهجا کند. از اولین فرماندههای جهاد سازندگی میتوان به نامهایی از جمله بیژن زنگنه، اسحاق جهانگیری، عباس آخوندی و … اشاره کرد. شاید این نامها الان مصداق کارشکنی، بیتدبیری و … باشند در حالی یک روزی جوانهایی بودند که فعالیتهای جدی و مثمرثمر انجام دادهاند.
سوال سخت!
«انقلاب اسلامی و دین چطور میخواهند امور زندگی دنیایی و اجتماعی را سامان دهند به جز مسیری که غرب رفته است.» این سوال آن قدر سوال سخت و مهلکی است که افراد زیادی را زمینگیر کرده است. اصلا بعید نیست که ما هم در آینده از آن افراد باشیم یا خیر. در عین حال که سوال، سوالی سخت است، گریزی از آن وجود ندارد. تا زمانی که این سوال را پاسخ ندهیم مسائل حل نمیشوند. وضعیتی که هست را نمیخواهیم آن وضعیتی که میخواهیم نیست و ما در این بین قرار گرفتهایم.
خانه اندیشهورزان چه کند؟
به قسمت اول برمیگردم. نوع مواجهای که خانه با مفهوم و مسئله اندیشهورزی میگیرد، تعیین کننده اقدامات بعدی است. در حال حاضر خانه سعی دارد که با کمک اندیشهورزها پروژههایی را بهرهبرداری کند. به نظرم آن قلهای که تعیین شده برای خود، دامنه فعالیتها و چارچوبها را میسازد. نظر من این است که خانه اندیشهورزان زمان بگذارد و تصمیمات ناگهانی نگیرد و خود را زود به عملیات نرساند.